0

اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:22 AM

چقدر سرخ و سپید و نجیب می‌خندد

چقدر سرخ و... ولیکن عجیب می‌خندد

 

زمان گریه دو چشمش دو ابر بارانی

زمان خنده به شکلی غریب می‌خندد

 

زمان گریه، اناری است دانه دانه زلال

زمان خنده، درختی که سیب می‌خندد

 

شمال تا به جنوب، از حدود غرب به شرق

دهان گشوده شبیه صلیب می‌خندد

 

همین که گریه‌ی خود را به خنده می‌افتد

دهان آیه‌ی امّن‌یجیب می‌خندد

 

به روی پیکر خود، چون سری‌ است سر در خود

به روی نیزه چه‌سان دل‌فریب می‌خندد

 

به روی خاک چه ردّ‌الطریق مجنون است

به روی نیزه چه «شیب الخضیب» می‌خندد

 

چو عاشقی که دهان تا چگونه از خنده است

چو عاشقی که به روی حبیب می‌خندد

 

رسیده است به محبوب خود ولی انگار

هنوز هم به زبانی غریب می‌خندد

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها