خلافت؛ «پیراهنی» كه دزدیده شد!!
پنج شنبه 7 بهمن 1395 6:58 PM
خلافت یک میراث الهى و معنوى است که از پیامبر صلى الله علیه وآله، به جانشینان معصومش مى رسد نه یک میراث شخصى و مادّى و حکومت ظاهرى. شبیه این تعبیر در آیات قرآن نیز دیده مى شود آن جا که «زکریا» از خداوند تقاضاى فرزندى مى کند که «وارث او» و «وارث آل یعقوب» باشد و بتواند به خوبى از میراث نبوّت و پیشوایى خلق پاسدارى کند؛ «فَهَبْ لى مِنْ لَدُنْکَ وَلِیاً یَرِثُنى وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ».(مریم/ 5 و 6) از همین نظر در حدیث مشهور نبوى آمده است: «اَلْعُلَماءُ وَرَثَةُ الاَنْبیاءِ؛ دانشمندان وارثان پیامبرانند».
در حقیقت این میراث متعلّق به همه امّت است ولى در اختیار امام و جانشین پیامبرصلى الله علیه وآله، قرار داده شده است.
طوفانهاى سخت و سنگینى بعد از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) براى تغییر محور خلافت انجام شد که نتیجه آن کنار گذاشتن شایسته ترین فرد براى جانشینى رسول خدا شد و مشکلات عظیمی به خاطر تخلّف از نصّ صریح پیامبر (صلى الله علیه وآله) در امر خلافت براى مسلمین پدید آمد.
امام علی علیه السلام، پس از وقایع تلخ غصب خلافت، هرگز مسئولیّت خود را در برابر امّت فراموش نکرد، ولى در میان دو محذور، گرفتار بود: محذور اوّل این که قیام کند و با مخالفان، درگیر شود. محذور دوّم این که در آن محیط تاریک و ظلمانى صبر کند.
امام علی علیه السلام، در برابر ماجرای سقیفه سکوت نکرد و شکایت خود را از این ماجرا در سخنان فراوانی بیان داشت، که مهمترین آن ها خطبه شقشقیه در نهج البلاغه است. ایشان مى فرماید: «به خدا سوگند او پیراهن خلافت را بر تن کرد در حالى که خوب مى دانست موقعیّت من در مسأله خلافت همچون محور سنگ آسیاست.»
آرى خلافت پیراهن نیست؛ سنگ آسیاى گردنده جامعه است؛ خلافت نیاز به محور دارد، نه این که کسى او را بر تن کند و پوشش خود قرار دهد.
سپس دلیل روشنى براى این معنا ذکر مى کند که به هیچ وجه قابل انکار نیست، مى فرماید: «سیلهاى خروشان و چشمه هاى (علم و فضیلت) از دامنه کوهسار وجودم پیوسته جارى است و مرغ (دور پرواز اندیشه) به قلّه وجود من نمى رسد»
امام علی علیه السلام، پس از وقایع تلخ غصب خلافت، هرگز مسئولیّت خود را در برابر امّت و وظیفه اى که خدا و پیامبرش بر دوش ایشان گذارده بودند فراموش نکرد، ولى در میان دو محذور، گرفتار بود: محذور اوّل این که قیام کند و با مخالفان، درگیر شود در حالى که از یکسو، یار و یاور کافى نداشت و از سوى دیگر این قیام موجب شکاف در میان مسلمین مى شد و فرصت به دست منافقان و دشمنانى مى داد که در انتظار چنین شرایطى بودند. محذور دوّم این که در آن محیط تاریک و ظلمانى صبر کند.
به همین دلیل می فرماید: «پیوسته در این اندیشه بودم که آیا با دست بریده (و نداشتن یار و یاور به مخالفان) حمله کنم یا بر این تاریکى کور، صبر نمایم؟»
«به خدا سوگند او پیراهن خلافت را بر تن کرد در حالى که خوب مى دانست موقعیّت من در مسأله خلافت همچون محور سنگ آسیاست.»
سرانجام، تصمیم گیرى خود را در برابر این «دو راهى» مشکل و خطرناک به این صورت بیان مى فرماید: «سرانجام (بعد از اندیشه کافى و در نظر گرفتن تمام جهات) دیدم بردبارى و شکیبایى در برابر این مشکل، به عقل و خرد نزدیکتر است، به همین دلیل شکیبایى پیشه کردم (نه شکیبایى آمیخته با آرامش خاطر بلکه) در حالى بود که گویى چشم را خاشاک پر کرده و استخوان، راه گلویم را گرفته بود».
این تعبیر، ترسیم گویایى از نهایت ناراحتى امام در آن سالهاى پر درد و رنج مى باشد.
آری! شرایط به گونه ای ترسیم گردید،که هر گونه جهاد، جز کشته شدن امیر المومنین علیه السلام و پایمال شدن خون آن حضرت علیه السلام، حاصلی در پی نداشت. اما امام علی علیه السلام، هرگز از ادعای خود مبنی بر این که حکومت اسلامی حق قطعی وی بوده، دست برنداشته و در تمام دوران حکومت خلفا و پس از آن نیز دائماً به آن اشاره میکند، دلایل عدم اقدام عملی و مسلحانه علیه ماجراهای غصب خلافت که به صورت موضوعی از نهج البلاغه استخراج شده است به شرح ذیل می باشد :
-کمی یاران و بی وفایی دوستان (خطبه های 3 و 26 و 217)
- یاوری جزء اهل بیت نداشتن (خطبه 26 و217)
-یاری اسلام و طرفدارانش (خطبه74 و نامه 62)
- از بین رفتن آشوب و غوغا و استقرار یافتن دین پیامبر (خطبه 74 و نامه 62)
-آگاهی داشتن از علوم پنهان و حوادث آینده (خطبه 5)
-راضی و تسلیم بودن در برابر امر خدای سبحان (خطبه 37)
-عمل به عهد و پیمان با پیامبر (خطبه 37)
منابع:
- نهج البلاغه؛ خطبه3، 5، 26، 217، 37، 74 و نامه 62.
- اصول کافى، ج 1، ص 32 و 34.
- مکارم شیرازی، پیام امام، ج 1، ذیل خطبه سوم
- علی محمد میر جلیلی، امام علی علیه السلام و زمامداران، ص 160.
حامد رفیعی - تبیان
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست