پاسخ به:اطلاعیه روابط عمومی راسخون
شنبه 2 بهمن 1395 10:49 AM
وقتی تو را در میان شعله های بی اهمیتی دیدم .. وقتی نگاههت را در ثانیه های آخر ….. وقتی که راه برتو بسته شد…قلبم در آن لحظه ایستاد و نگاهم غرق در آوار و اشکی بر روی گونه هایم حامل حرف های بسیار بود…بدنبالت گشتم ولی جز کلاهت و یک مشت سنگ چیزی نبود….. حال میگویم بر این سنگ های سرد که … عزیزم را کجا در خود غوطه ور کردید….. کجا؟……. عزیزم کجایی؟…… کجایی ؟……