پاسخ به:بررسی داستانهای خلقت و پیامبران گذشته با تأکید بر شبهات کتاب نقد قرآن
پنج شنبه 16 دی 1395 10:38 PM
وحدت منبع دلیل تشابه قصص قرآن و عهدین
عدّهای از متشرقان که شباهت میان داستانهای قرآن و عهدین را دیدند، از این مشابهت حکم به اقتباس قصص قرآن از قصص عهدین، دادهاند. امّا به راستی از یک محقّق با انصاف که قصد تحقیق علمی را دارد، انتظار میرود به بررسی دقیق ومحقّقانه علمی بپردازد و با دیدن این تشابه، سایر احتمالهای ممکن را نیز در نظر بگیرد. آیة الله معرفت در کتاب «شبهات ورود حول القرآن الکریم» مبحثی را عنوان کردهاند با عنوان «خاستگاه مشترک، تنها دلیل همگرایی وهمروشی» و در آنجا سه احتمال را برای همگرایی نسبی قرآن با کتب پیشین مطرح ساختهاند. ایشان در این رابطه مینویسد: «همگرایی و همسخنی ادیان آسمانی، ناگریز باید دلیلی منطقی داشته باشد که یکی از موارد سه گانه زیر خواهد بود:
1- برخورداری از خاستگاه مشترک، زیرا همگی برگرفته از یک ریشه و بنمایه هستند و در نتیجه در سر
شاخهها نیز طبعاً همگون خواهند بود.
2- به دلیل اینکه برخی از برخی دیگر گرفته شدهاند وچون دست به دست شدهاند، شاهد همسانی میان آنان هستیم.
3- یا آنکه این همانندی از روی اتّفاق بوده و دلیل آگاهانهای در کار نیست.» (معرفت، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ص 27)
آیت الله معرفت در ادامه، احتمال سوّم را به دلیل اینکه، با حکمت شگرف حاکم بر جهان تدبیر سازگار نیست، قابل پذیرش نمیداند و در مورد دوگزینه نخست مینویسد: «سئوال این است که این جماعت را چه شده که گزینه مستدّل نخست را نادیده گرفته و بر آن گزینه بیپایه و دست دوّم، همداستان شدهاند که این خود تأمّل برانگیز است!» (همان)
عبدالرحمن بدوی در این زمینه میگوید: «نکتهی دیگری که در کتابهای خاورشناسان جلب، توجّه مینماید، آن است که اینان اصرار دارند قرآن را به عنوان متنی دزدی (سرقت ادبی) بشمارند که هر حقیقتِ معرفت شناختیی که در آن یافت میشود، پیشتر، کتابهای مقدّس یهودی و مسیحی، متضّمن آن بوده است، گو این که قرآن برای این حال آن که خاورشناسان، در قرآن به کلمه (و یا داستانی) مشابه کلمه (یا داستانی) در کتاب مقدّس، بر میخورند، با شتابزدگی به نتیجهگیریهایی دست میزنند که اساس همه آنها نادرست است. جای این پرسش هست که بپرسم: کسانی که ادّعای علم ودانش میکنند، چگونه توانستهاند خود را در چنین یاوهگوییهایی بیفکنند؟» (بدوی، دفاع از قرآن در برابر آراء خاورشناسان، ص 38)
لازم به ذکر است که تشابه بین قرآن و عهدین، تنها به داستانهای آنها ختم نمیشود، بلکه در بسیاری دیگر از کلیّات عقاید، احکام و دستورات اخلاقی، اجتماعی و... نیز اشتراکات فراوانی دارند و این اصلاً دلیل بر اقتباس یکی از دیگری نیست که گفته شود، این کتاب (قرآن) که متأخّر از آن دیگری (توراتیا انجیل) است، پس حتماً از آن اقتباس کرده، بلکه اصول اعتقادی و اخلاقی همه پیامبران با یکدیگر مشابه بوده است، چرا که خالق انسان و جهان یکی است و همهی پیامبران فرستاده شده از سوی یک خداوند هستند و ماهیّت و اصول سعادت و شقاوت آدمی اموری ثابت و غیر قابل تغییرند. با پذیرش این حقیقت اگر مشابه بودن محتوای دعوت یک پیامبر با پیامبر قبلی دلیل اقتباس است، بایستی اوّلین پیامبر آنها را واقعی و دیگران از جمله حضرت موسی «علیه السّلام» و حضرت عیسی «علیه السّلام» را نیز، پیامبر صاحب شریعت ندانیم بلکه کسانی هستند که تعالیم قبلی را رونویسی کردهاند و این مطلبی است که طرفداران این شبهه (اقتباس) حاضر به پذیرش آن نیستند.
علّت مشترک بودن بعضی از مضامین قرآن با کتب آسمانی پیشین و نه با تورات و انجیل کنونی را خود قرآن کریم اینگونه بیان کرده است که؛ پیام اصلی بعثت همه انبیاء واصول دعوت ایشان مشترک است:
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت» (نحل: 16/36) «و در حقيقت، در ميان هر امتى فرستادهاى برانگيختيم [تا بگويد:] «خدا را بپرستيد و از طاغوت [فريبگر] بپرهيزيد.»، «ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون» (انبیاء: 21/25) «و پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر اينكه به او وحى كرديم كه: «خدايى جز من نيست، پس مرا بپرستيد.»»، «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيه...» (شوری: 42/13) «از [احكامِ] دين، آنچه را كه به نوح در باره آن سفارش كرد، براى شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحى كرديم و آنچه را كه درباره آن به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه: «دين را برپا داريد و در آن تفرقهاندازى مكنيد.»»
و باز خداوند تأکید میکند که قرآنی را که بر پیامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» فرستاده، تأیید و تصدیق کننده کتابهای آسمانی پیش است؛ «نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيل» (آلعمران: 3/3) «اين كتاب را در حالى كه مؤيّد آنچه [از كتابهاى آسمانى] پيش از خود مىباشد، به حق [و به تدريج] بر تو نازل كرد، و تورات و انجيل را ...»
در تفسیر این آیه آمده است که: «قرآن بطور اعجاز آمیز، مرام تورات و انجیل آسمانی را تعقیب نموده و خداشناسی و سعادت بشری را تکمیل کرده است، زیرا آن دو کتاب، بر حسب اقتضای وقت و متناسب با افق افکار بشر آن روز بوده و از این جهت اعتبار آنها محدود است. بعد از نزول قرآن ارزش آن دو کتاب پایان یافت و اگر گواهی قرآن نبود برای صحّت و ارزش آن دو در زمان گذشته، دلیلی در دست نبود.» (حسینی همدانی، انوار درخشان، 3/6)
شباهت تعلیمات محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم» با تعلیمات یهود و مسیحیّت
- مونتگمری وات مینویسد: «حضرت محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم»، تعالیم یهود را خوب می دانسته و از معارف انجیل نیز بهره گرفته است، امّا تلاش کرد که بیشتر معارفش را مانند یهود قرار دهد...» (مونتگمری وات، محمّد پیامبر و سیاستمدار، ص15)
وی در جای دیگر از کتابش میگوید: «محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم» در همان ابتدای کار میدانست که آیاتی که بر وی نازل میشود شباهت به تعلیمات یهود و مسیحیّت دارد.از قرار معلوم پس از مهاجرت بود که محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم» درصدد آن برآمد که اساس دین خود را بیشتر بر اساس دین یهود پیریزی کند و چنان که گفته شده است پیش از مهاجرت از مکّه، درصدد بوده است که مانند یهودیان، اورشلیم را قبله قرار دهد.» (همان، ص124-125)
-ایشان درباره جبرئیل معتقد است که: «پیامبر در آغاز گمان می برد آن موجود با شکوه خداست، بعدها شاید معتقد شده است که آن موجود عالی فرشته ای است که روح نام دارد و سرانجام آن را جبرئیل دانست. تغییر این تبدیل احتمال دارد در نتیجه تعلیمات یهودیان باشد که عقیده دارند خدا نامرئی است.» (همان، ص18)
-کارل بروکلمان معتقد است که:«جهان روحی پیامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» به تعالیم قبل از خود وابستگی و ارتباط عمیقی داشت؛ چه تعالیم یهود و مسیحیّت در تعلیم او به شکل خاصّی وارد شده بود و با مهارتی تام با نیازمندی های نوین در عصر او وفق داده شده است.» (بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیّه، ص69)
پاسخ: مونتگمری وات در اثبات نظر خود، دلیل و برهانی ارائه نداده تا بتوان به صورت نظاممند به بررسی پرداخت. ضمن اینکه باید متذکر شد که این تنها یهودیان نیستند که اعتقاد دارند خدا نامرئی است. لذا چه دلیلی وجود دارد که پیامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» را به تقلید از یهودیان متّهم کنیم؟ امّا آنچه بایستی روشن شود این است که منظور از یهودیان حجاز و مخصوصاً مدینه- که طبق نظر مستشرقین – پیامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» از آنها متأثر شده چه کسانی است؟ آیا آنها یهودی اصیل اند یا غیر بومی؟
اگرچه پاسخ دقیقی نمیتوان به این سؤال داد امّا معمولاً اعتقاد بر عرب بودن آنهاست. از جمله معتقدین به این امر؛ کاظم برگ نیسیاز منتقدین کتاب جفری است که در پاسخ به این سؤال میگوید: «قدر مسلّم این است که چشم انداز و سازمان اجتماعی این یهودیان واحه نشین- از مداین تا یثرب- با چشم اندازو سازمان اجتماعی یهودیان آرامی زبان بابل متفاوت بوده است. آنان از جهت زبان، و بسیاری از آداب و رسوم و ویژگیهای اجتماعی، عرب بودند و مسلّماً پیرو نظام تلموی نبودند.» (جفری، واژههای دخیل در قرآن، ص 19)
ضمن آنکه مورخان هیچ قبیلهای را ذکر نکرده اند که در مکّه یهودی باشند و قبایل یهودی را هم که در مدینه نام میبرند، خود یهودیان آنها را به یهودی بودن قبول نمیکنند؛ چرا که افکار آنها طبق شریعت یهود و اعمالشان طبق احکام تلمود نبود. وقتی یهودیان عرب قبل از اسلام نه معرفت درستی از معارف و شرایع یهودیان داشتند و نه به آن معارف عامل بودند، چگونه میتوان همه معارف و شرایع و قصص قرآنی را متأثر از آنها دانست؟ (ر.ک: راشدی نیا، همان)
آنچه ذکر آن حائز اهمیّت است این است که؛ آنان که قرآن را اقتباس شده از عهد عتیق میدانند منظورشان کدام کتاب است؟ اگر منظورشان همان کتابی است که بر موسی نازل شده که آن کتاب وجود خارجی ندارد تا چنین ادّعایی کنند و اگر منظورشان تورات فعلی است که نه نویسندگان آن معلوم و مشخّص است و نه اکثر پیروان آن به وحیانی بودن آن اعتقاد دارند.و نه از تحریف و افسانههای خیالی و تعارضهای با عقل و علم مصون است.در این صورت چگونه میتوان قرآن را با آن مضامین متعالی ومعانی والایش بر گرفته از چنین کتابی دانست؟ قرآنی که با علم و قلم و تربیت و تعلیم آغاز می شود (علق1-5) چگونه میتواند برگرفته از توراتی باشد که در صفحات آغازینش،شجره ممنوعه را درخت علم و معرفت میداند. (تورات، سفر پیدایش،16:2-17) اگر قرآن را متأثر از کتب پیشین بدانند یا باید بگویند: پیامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» -نعوذ بالله- فردی دروغ گوست که مرتکب بزرگترین سرقت ادبی جهان شده است یا بگویند که دچار توهم و اشتباه شده که در هر صورت چنین فردی نمیتواند پیامبر خدا باشد. (و حال آنکه هیچ سند و مدرک تاریخی مبنی بر دروغ گو بودن یا حتّی دچار توهم شدن پیامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» وجود ندارد) پس نه تنها این شبهه بلکه سایر شبهات مربوطه نیز اساس درستی ندارند.
- «امیل درمنگام» نیزدر کتابش «زندگانی محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم»» آورده است که: «محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم» به عنوان یک نفر مسیحی، کتابش را به عربی آورد، زیرا او یکی از پیغمبرانی بود که تحت تأثیر مسیحیّت واقع گردید و مسیحیان، احساسات قبلی او را قبل از بعثتش برانگیختند. اصل مسیحیّت را در قرآن میتوان یافت. تأیید روح القدس مستقیماً برای عیسی بوده نه برای موسی «علیه السّلام» و محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم»، و برای عیسی «علیه السّلام» مقامی ازعصمت بر طبق قرآن است که برای محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم» نیست. قرآن بر تمام حقایق مسیحیّت احاطه نداشته است. شکاف موجود میان مسیحیان و مسلمانان چیزی جز سوءتفاهم نیست...» (امینی، الغدیر، 3/16- 15)
پاسخ: همانگونه که گفتیم تمامی کتب آسمانی از یک منبع واحد منشأ گرفتهاند بنابراین وجود شباهت میان برخی آموزهها کاملاً طبیعی است. و تأیید روح القدس دلیلی بر تأثیرپذیری نیست. از طرف دیگر همه انبیاء معصوماند و فرقی بین آنان از این نظر نیست. در نتیجه ادّعای ایشان مبنی بر عصمت بیشتر عیسی «علیه السّلام» کاملاً بیدلیل و مردود است.
ادامه دارد