شب چله
سه شنبه 30 آذر 1395 12:13 PM
شب چله
پاییز گذشت و شد زمستان
شد خانهنشین هزاردستان
در این شب چله گشته غوغا
هم کوچه و مدخل خیابان
مردم همگی زکوی وبرزن
زنبورصفت به خانه پنهان
یک عده بغل گرفته کرسی
یک عده شومینه کرده عریان
گفتندکه وقت حمله باشد
برلشگرمیوههای ارزان
شد صدرنشین چو هندوانه
گشتند بقیه مات و حیران
بادام گرفته زانوی غم
برعکس نشسته پسته خندان
شادانه که هست شادوسرمست
با گندم نرم بسته پیمان
نارنگی و موز گشته دلخور
از لخت شدن در این زمستان
گویند به هم چه خوب میشد
گر خوردن ما نبود، آسان
ایوای که حمله گشت آغاز
باچاقووتیغ وچنگ ودندان
خون ریخت زقلب سیب قرمز
شد لیمو و پرتقال بیجان
یک ساعت ونیم حمله کردند
رفتند همه به طاق نسیان
تهماندهٔ میوههاازاین غم
سرکرده هزار آه وافغان
این جمله دعای میوهها بود
در آن شب چلهٔ زمستان
گفتند همه که سال دیگر
یارب که مباد میوه ارزان ۰۰۰