دليل تفاوت حالات اولياي الهي چيست؟
شنبه 27 آذر 1395 11:17 AM
بين اين حادثه و اعطاى انگشترى در نماز به فقير، منافاتى وجود ندارد و حضور قلب و عبادت خالصانه در هر دو مورد هست، چون كه اوّلاً شنيدن صداى سائل و كمك به او ، پرداختن به امور غير خدايى نيست.
قلب پاك امام على (ع) در براى صداى سائلان حساس بود و به نداى آنان پاسخ مى گفت. حضرت با اين كار، عبادتى را با عبادت ديگر در آميخت و در حال نماز، زكات داد و به فقير انفاق نمود. اين دو كار، براى خدا و در راه تقرّب به او بود كه قرآن، آن را به بهترين وجهى تأييد كرده و ستوده است.
اگر اين عمل نشانة غفلت و دورى از ياد خدا بود، قرآن آن را به عنوان يك كار با ارزش تلقى نمى كرد. از اين كه قرآن به آن ارج نهاده است، معلوم مى شود پاسخ به نداى سائل در هنگام نماز، عبادتى بزرگ است.
ثانياً: حالات پيامبران، امامان و اولياى الهى در نماز، هميشه يكسان نيست. گاهى حال متوسطى دارند و با حفظ حضور قلب، به عالم كثرت و مظاهر مادى هم توجّه دارند و از آن ها غافل نيستند و اگر مسئله اى پيش آيد، در صورت لزوم واكنش نشان مى دهند كه اعطاى انگشترى به فقير توسط امام على (ع)، يكى از نمونه هاى بارز اين حالت است. نظير اين حالت را از پيامبر گرامى اسلام (ص) و اهل بيت (ع) نقل كرده اند.
شيخ صدوق در علل الشرايع و علامه مجلسى در بحارالانوار مى نويسند: روزى كه پيامبر گرامى اسلام(ص) نماز مى خواند و اصحاب به وى اقتدا كرده بودند، كودكى شروع به گريستن نمود. حضرت، نمازش را به سرعت به پايان رساند. بعد از نماز، علتش را از حضرت جويا شدند. فرمود: « آيا فرياد بچه را نشنيديد؟.(1)
گاهى غرق در عالم ملكوت مى شوند و به جز ذات پاك كبريايي، چيزى نمى بينند و به آن چه در اطرافشان رخ مى دهد، توجهى ندارند و حتى از بدن خود غافل مى شوند، انگار كه حواس ظاهرى شان در هنگامة جذبة عشق و عرفان رباني، از فعاليت باز مى ماند و آنچه را مربوط به بدن مى شود ، احساس نمى كنند. بيرون كشيدن تير از پاى حضرت امير (ع) در هنگام نماز، از اين قبيل است.
در وصف عبادت امام سجاد(ع) نقل شده است كه شبي، يكى از فرزندان امام از بلندى افتاد. دستش شكست و فريادش بلند شد. همسايگان جمع شدند، اما امام مشغول عبادت بود . هنگام صبح حضرت ديد دست بچه اش بسته شده است. علتش را پرسيد، گفتند: ديشب چنين اتفاقى افتاد.
نيز نوشته اند حضرت سجاد(ع) در خانه اش در حال نماز و سجده بود كه در گوشه اى آتش زبانه كشيد. فرياد زدند: آتش! آتش!. حضرت همچنان به عبادت مشغول بودو متوجه سر وصدا و آتش نشد. پس از آن كه آتش را خاموش كردند، امام سر از سجده برداشت و با كمال آرامش و بى توجه به سر و صدا نمازش را به پايان رساند.(2)
اولياى الهى از حالات متفاوتى بهره مندند.گاهى غرق در ذات خداوند و گاهى حالت متوسطى دارند، مثل جريان حضرت يعقوب(ع) و حضرت يوسف(ع) حضرت يوسف به جفاى برادران در چاه كنعان افتاد، اما يعقوب متوجه نشد. بعد از گذشت سال هاى متمادي، يوسف، عزيز مصر شد. برادران نزد او رفتند و از مصر، پيراهنش را براى پدر به ارمغان بردند. قرآن مى گويد: «هنگامى كه كاروانِ فرزندان يعقوب از مصر حركت كرد، يعقوب كه در كنعان بود، گفت : من بوى يوسف را استشمام مى كنم».
يكى پرسيد از آن گم گشته فرزند كه اى روشن روان، پير خردمند
زمصـرش بـوى پيراهـن شنيـدي چـرا در چاه كنعـانش نـديـدي؟
بگفتـا حـال مـا برق جهان اسـت گهـى پيدا و ديگر گه نهان است
گهـى بر طــارم اعلـى نشينيـم گهـى بر پشت پاى خود نبينيـم(3)
1. بحارالانوار، ج 88، ص 93.
2. منتهى الامال ، ج 2، ص 10.
3. كليات سعدي، ص 53.
منبع: t-pasokhgoo.ir