دلائل عقلي بر ضرورت وجود امام معصوم عليه السلام
جمعه 26 آذر 1395 4:11 PM
براي پاسخ اين سئوال ابتدا بايد ضرورت بعثت انبياء را بيان كنيم چرا كه اين دو بحث با هم ارتباط تنگاتنگي دارند. و تا ضرورت آمدن نبي از سوي خداوند روشن نشود نوبت به ضرورت وجود امام نمي رسد.
ما انسانها چه نيازي به نبي داريم تا بدنبالش نياز به امام نيز مطرح شود؟ آنان كه به هيچكدام از نبي و امام معتقد نشده اند چه مشكلي داشته اند؟ آيا حتماً بايد شخصي از طرف خداوند بيايد و يك سري معارف، قوانين و مقررات براي ما انسانها بياورد؟
پاسخ به اين سئوالها با انسان شناسي ما مرتبط است، يعني اينكه ما، انسان را چگونه موجودي مي دانيم. در طول تاريخ دو نظريه درباره انسان بوده است:
1ـ انسان موجودي است كه روزي از مادر متولد مي شود، در اجتماع زندگي مي كند، خواسته هايي دارد كه احياناً خواسته هايش با خواسته هاي ديگران در تضاد است، كار و تلاش مي كند و بعد از مدتي صحنه حيات را ترك مي گويد.
2ـ انسان موجودي است ك از مادر متولد مي شود اما اين تولد به دنبالش مرگ و نيستي و نابودي ندارد، او حياتي به طول ابديت دارد، او در حصار هفتاد، هشتاد سال نيست بلكه اين مدت، ذره ناچيزي از زندگي او را تشكيل مي دهد، او در اين مدت مسافري است كه چند روزي از موطن خود دور شده است، اينجا گذرگاه اوست نه قرارگاهش و او در اين دنياي پر از تزاحم و تضاد آمده تا امتحان دهد و رتبه سعادت يا شقاوتش را معلوم كند. «...أَحَسِبَ الناسُ ان يتركوا ان يقولوا امنا و هم لا يفتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين;[1]... آيا مردم پنداشته اند كه به حال خود رها شده و آزمايش نخواهند شد ما كساني را كه پيش از آنان بودند آزموديم (و اينها را نيز مي آزماييم) بايد علم خدا در مورد كساني كه راست مي گويند و كساني كه دروغ مي گويند تحقق يابد».
وقتي مي پرسيم كه انسان چه نيازي به پيامبران دارد، بايد تعيين كنيم كه درباره كدام انسان سئوال مي كنيم. اگر ما نظريه اول را در انسان شناسي برگزينيم بايد اعتراف كنيم كه چنين انساني نيازي به پيامبر و امام ندارد، او محدود به همين دنياست و براي گذران زندگي محدود خود، مي تواند قوانين، مقرارت و راهكارهايي بيابد و عمررا به پايان رساند.
علامه طباطبائي مي فرمايد: «با انكار معاد، نبوت جايگاهي ندارد».[2]
اما اگر نظريه دوم را انتخاب كنيم و معتقد شويم كه انسان موجودي ابديست، در اين صورت چه كسي بايد براي اين انسان قانون و مقررات وضع كند؟ چه كسي بايد او را هدايت كند؟ پاسخ، روشن است، كسي كه مسير طولاني زندگي را بشناسد و راه آنرا از چاه باز شناسد.
همه مي دانيم كه حتي انسان امروز با تمام پيشرفتهاي علمي، كوچكترين معلوماتي درباره زندگي آينده اش ندارد و اين در حاليست كه عالم آخرت، زندگي اصلي او را تشكيل مي دهد.
با اين ديد، ما ضرورت بعثت انبياء را درك مي كنيم و چشم به لطف الهي مي دوزيم تا پيامبرش را بفرستد و پرده از رمز و راز عالم بركشد تا انسانها راه راست و درست را از ضلالت و گمراهي باز شناسند.
«قد تبين الرشد من الغي;[3] به تحقيق كه راه هدايت از ضلالت و گمراهي باز شناخته شده است».
بعد از درك ضرورت بعثت نبي نوبت به بحث امامت مي رسد. امام داراي شئون و ابعاد گوناگوني است.[4]
ما در اين مقاله به دو شأن از آنها اشاره مي كنيم و ضرورت وجود امام در اين دو جهت را بيان مي كنيم:
1ـ شأن تبيين و تفسير دين
توضيح اين بُعد از ابعاد امام، نيازمند دو مقدمه است:
مقدمه 1ـ
امامت يكي از اركان اعتقادي است كه بعد از خداشناسي و نبوت مطرح مي شود، يعني ابتدا خداوند را با اوصافي از قبيل علم، حكمت، قدرت، بي نيازي و رأفت و رحمت مي شناسيم و سپس معتقد مي شويم كه چنين خدايي در طول تاريخ، انسانهايي جهت هدايت بشر فرستاده است (نبوت عامه) كه آخرين آنها بنام حضرت محمد صلي الله عليه و آله در حجاز ظهور كرد (نبوت خاصه) و دين كامل را براي همه انسانها تا روز قيامت آورد.
مقدمه 2ـ
دقت در تاريخ بيست و سه سال پيامبري رسول اكرم (ص) ضروري است. سيزده سال از نبوت ايشان در مكه گذشت، كه با وجود فشارهاي زياد به يكتا پرستي و مبارزه با شرك پرداخت و بعد از آن ده سال در مدينه كه همراه بود با جنگ هاي فراوان.[5]
با وجود همه مشكلات، پيامبر اسلام (ص) با نهايت سعي و تلاش، اصول معارف دين و اصول قوانين و مقررات را بيان كرد، اما آنچه شيعه و سني بر آن اتفاق دارند اين است كه همه مطالب دين گفته نشده است در اين رابطه به سه نكته بايد اشاره كرد:
نكته اول: آنچه در قرآن مطرح شده كليات است و توضيح و تفسير خيلي از آموزه هاي دين در آن نيامده است. استاد مطهري در اين باره مي گويد: «مي دانيم احكامي كه در قرآن بيان شده خيلي مختصر و جزئي است و قرآن همه اش كليات است مثلا قرآن كه اينهمه براي نماز اصرار دارد، درباره آن از «اقيموا الصلواة» و «و اركعوا و اسجدوا» (ركوع كنيد، سجود كنيد) تجاوز نكرده و حتي توضيح نداده كه نماز را به چه شكلي بايد خواند و همچنين درباره حج كه اينهمه دستور داده...»[6]
نكته دوم: اسلام ديني نيست كه فقط به يك بعد از ابعاد زندگي انسان اشاره كند، بلكه در همه جهات زندگي، حرف و سخن دارد، لذا طبق گفته استاد مطهري: «اگر رسول اكرم در همه اين بيست و سه سال مثل يك معلم مي بود كه فقط مي رفت سر كلاس و به مردم تعليم مي داد شايد وافي نبود براي آنكه همه آنچه را كه دين اسلام دارد بيان كند تا چه رسد با اين تاريخ موجود، خصوصاً اسلام كه در تمام شئون زندگي بشر حكم دارد».[7]
نكته سوم: مي دانيم كه علاوه بر قرآن، حديث و سنت پيامبر اسلام (ص) مي توانست تا حدودي معارف و احكام دين را بيان كند. اما متأسفانه يكي از واقعيات تلخ تاريخي اين است كه خليفه دوم كه دو سه سال بعد از رحلت پيامبر (ص) زمام امور را در دست گرفت، نوشتن احاديث آن حضرت را ممنوع كرد. در زمان وي كسي جرأت نوشتن و نقل حديث از رسول اكرم (ص) را نداشت و اين ممنوعيت تا آخر قرن اول هجري ادامه داشت و اينچنين شد كه مقداري از احاديث پيامبر (ص) از بين رفت.[8]
اكنون با توجه به دو مقدمه فوق، ناچاريم يكي از دو راه ذيل را انتخاب كنيم:
راه نخست: بعد از قرآن و سنت رسول خدا (ص) به منبع ناب و خالص ديگري معتقد شويم كه بتواند دين الهي را بدون كم و كاست و بدون دخالت دادن هواهاي نفساني و بدون اثر پذيري عمدي و غير عمدي از القائات شياطين جن و انس، براي مردم بيان كند.
راه دوم: اينكه بر قرآن و سنت باقيمانده از پيامبر اسلام (ص) بسنده كنيم و خود، آنرا تفسير نماييم و هر كجا به بن بست رسيديم، ظن و گمان خود را به عنوان دين قلمداد كنيم.
عقل مي گويد خداي حكيم، عليم، قادر، رحمن و... به هيچ روي در هدايت انسانها كوتاهي نمي كند و راهنمايي پيامبرش را ناقص رها نمي كند. عقل مي گويد اگر غرض خداوند هدايت مردم بوده (كه اينچنين هم هست) پس تمام اسباب آنرا فراهم مي كند.
و خلاصه اينكه دليل ضروري بودن بعثت انبياء، وجود امام را نيز ضرورت مي بخشد، به اين دليل بدون امام پيام پيامبر ناقص خواهد بود و چرا كه كمال دين به گشوده شدن درهاي علم و معرفت به روي مردم است «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي;[9] امروز (روز غدير خم) دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم.
2ـ شأن حاكميت و رهبري:
در تبيين اين بعد از مسئوليتهاي امام باز نيازمند نظريه انسان شناسي هستيم. انسان محصور در دنيا ضرورتي براي حاكميت امام معصوم نمي بيند، او براي اداره اجتماع خود مي تواند از مقولاتي همچون دموكراسي و آراء مردم استفاده كند و با دقت و كار و تلاش در رسيدن به اهداف خود موفق باشد. اما اگر انسان، عمري به طول ابديت داشته باشد، نه مردم و نه حاكمان آنها نمي توانند مسير خود را پيدا كنند، چرا كه هيچ شناختي از مسيري كه بايد بپيمايند ندارند، براي چنين انساني، حاكمي لازم است كه راه آسمانها را بهتر از زمين بشناسد.
ايها الناس سلوني قبل ان تفقدوني فلأنا بطرق السماء اعلم مني بطرق الارض;[10] اي مردم بپرسيد از من قبل از آنكه از ميان شما بروم همانا من راه آسمانها را بهتر از راه هاي زمين مي دانم».
حاكم دنيوي اگر قوي و خوب باشد نان و مسكن اين دنيا را تأمين مي كند اما پاسخگويي وضعيت آينده ما نيست اينكه با چه توشه اي و با چه مركبي بايد در اين سفر دور و دراز كه در پيش داريم وارد شويم و اين مطلبي است كه انسانهاي خاص متصل به عالم غيب به آن آگاهي دارند و با عصمتي كه خداوند به آنان عطا كرده، مي توانند به دور از هر گونه هواهاي نفساني، قوانين الهي را در جامعه اجرا كنند.
منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ امامت و رهبري، استاد مطهري.
2ـ مجموعه آثار، ج 4، استاد مطهري.
3ـ آموزش عقايد، ج 1، استاد مصباح.
منابع:
[1] . عنكبوت/3ـ1.
[2] . تفسير الميزان ج15 ص187 تفسير آيه يازدهم از سوره فرقان.
[3] . بقره/256.
[4] . جهت آشنايي بيشتر با شئون امامت مي توانيد به كتاب امامت و رهبري از استاد مطهري مراجعه كنيد.
[5] . جهت اطلاع از تعداد و نامهاي جنگها رجوع كنيد به تاريخ پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نوشته دكتر محمد ابراهيم آيتي ص 247 ـ 238.
[6] . مجموعه آثار استاد مطهري ج4 ص 862.
[7] . همان آدرس ص 863.
[8] . ر. ك، حياة الخليفه عمر بن الخطاب ص 172.
[9] . مائده/3.
[10] . نهج البلاغه خ189 بند5.
منبع: t-pasokhgoo.ir