این موضوع میتواند دلایل مختلفی داشته باشد. موارد ذیل میتواند به عنوان احتمال مطرح شود:
1. اجمالاً یعقوب(ع) آگاه بود که یوسف(ع) زنده است، اما نمیدانست که او در چه وضعیتی به سر میبرد و اندوهش نیز به همین دلیل بود. در این صورت، اگر یوسف(ع) تنها خبر از زنده بودن خود میداد چیزی به دانش پدر نمیافزود، اما اگر موقعیت اجتماعی خویش را نیز به اطلاع پدر میرساند، طبیعتاً اندوه او کاهش یافته و شاید دیگر بعد از آن، برادران یوسف(ع) هنگامی که اندوه پدر را نمیدیدند، در صدد بازسازی معنوی خویش برنمیآمدند.
2. اگر خبر جایگاه اجتماعی یوسف(ع) از همان ابتدا به کنعانیان میرسید، شاید برادران یوسف(ع) که یک بار به دلیل حسد او را در چاه افکنده بودند، بار دیگر به بهانهای به مصر مسافرت کرده و با بدخواهان یوسف(ع) همراه شده و موقعیت او را که به تدریج در حال تحکیم بود با خطر روبرو میکردند و به دنبال آن، اختلاف میان یوسف(ع) و برادرانش نه تنها از میان نمیرفت، بلکه افزایش هم مییافت و نیز ابلاغ رسالت الهی از جانب یوسف(ع) به مصریان را دچار چالش میکرد.
3. مشکلاتی که برای یعقوب(ع) و خانوادهاش پدید آمده بود، در روایتی ناشی از موضوعی اعلام شده است که قبل از آن در این خانه و خانواده به وجود آمده بود که اجمال آن از این قرار است:
یعقوب(ع) هر روز گوسفندی را میکشت که هم غذای خود و خانوادهاش را با آن تأمین کرده و هم بخشی از آنرا به عنوان صدقه به نیازمندان میداد. روزی فقیر گرسنه روزهداری به خانه ایشان آمده و درخواست غذا کرد. اهل خانه این سائل را دروغگو پنداشته و با آنکه قسمتی از غذا هنوز باقی مانده بود او را گرسنه از آنجا راندند. خدا در قبال این عمل (با آنکه یعقوب ع نقش مستقیمی نیز در آن نداشت) این خانواده را دچار مشکلاتی نمود که از جمله آنها دوری یعقوب(ع) از فرزندش یوسف(ع) بود.[1]
با فرض پذیرش این نقل، یوسف(ع) که خود نیز پیامبری الهی بود، وظیفه نداشت که تا رسیدن زمان مناسبی که اعلام آن بر عهده پروردگار بود، خانوادهاش را از وضعیت خود آگاه سازد.
[1]. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 45، قم، کتاب فروشی داوری، 1385 ش.