پاسخ به:خاطرات دانشگاهی (روز دانشجو + امتیاز وِیژه)
چهارشنبه 17 آذر 1395 3:34 PM
سلام روز دانشجو رو به دانشجوهای گذشته و حال و اینده راسخونی تبریک میگم
روز اول دانشگاهم مصادف شده بود با اولین روز از ماه مهر،از اونجایی که تقریبا بیشتر بچه های ترم اولی مثل کلاس اول دبستانی میمونن ،منم ساعت هفت و نیم صبح کلاس یه درس تخصصی داشتم رفتم دانشگاه دیدم فقط بچه های کلاس ما اومدنو بقیه دانشجوها نیومدنو دانشگاه سوت و کوره،وقتی میرفتیم سرکلاس،مسئولای دانشگاه یه جوری نگاهمون میکردن انگاری که انسان های اولیه رو دارن میبینن،پیش خودشون میگفتن اینا دیگه کی ان،روز اول مهرم میان سرکلاس.خلاصه رفتیم تو کلاسو کلاسم مختلط بودو خیلی شلوغ بود انقدر تعداد بچه های کلاس زیاد شد که چند نفری رفتن از کلاسای دیگه صندلی اوردنو تا جلوی در کلاس نشستن،چون هنوز کسی رو نمیشناختیم کلاس تقریبا ساکت بود جز یه چندنفری که داشتیم باهم حرف میزدیم،یهو در کلاس با یه شدتی باز شد و خورد به صندلی اقایی که جلوی در کلاس نشسته بود وبنده خدا با صندلیش پرت شد وسط کلاس کلاس منفجر شد .
بعدها فهمیدیم استادا مجبورن روز اول بیان ولی چون روز اول کسی نمیاد میان درو باخوشحالی باز میکننو میبینن کسی نیست و میرن پی زندگیشون، این استادم به همین خیال درو باز کرده بود ولی خورد تو ذوقش.
خلاصه استاد شروع کرد به درس دادن انقدر گفت و نوشتیم همه خسته شده بودیم ولی استاد رضایت نمیداد اخرشم یه چندتا کتاب معرفی کرد و گفت کتابفروشی سرخیابون داره و تا تموم نشده برین بخرین بچه هام کلی با استاد بحث کردن که قیمتش گرونه ولی استاد گفت حتما باید جلسه بعد همراه همه باشه،تقریبا کل کلاس رفتن کتابو خریدن جز منو دوسه نفر دیگه،هفته بعد استاد اومد سرکلاس،گفت هفته پیش اشتباهی بهتون درس دادمو درس تخصصی فلان رشته و ترم هفتیا رو بهتون دادمکلی همگی عصبانی بودیم اخه اون همه جزوه نوشته بودیم تازه کل کلاس رفته بودن سی چهل تومن کتاب خریده بودن
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست