پاسخ به پرسش مزبور در چند بخش زیر بیان می شود:
الف. طرح مباحث ظهار در قرآن کریم
مسئلۀ «ظهار» –که در چهار آیۀ نخست سورۀ مجادله آمده است-، سنّت باطلی در زمان جاهلیت بوده که اسلام آن را مبارزه کرده و بر انجام آن کفّاره قرار داده است. در عصر جاهلیّت، شوهر هنگامی که از همسرش ناراحت می شد، برای این که او را در فشار قرار دهد می گفت: «اَنتِ علیّ کظهر امّی»؛ تو براى من مانند پشت مادرم هستى. و به دنبال آن، معتقد بودند که زن برای همیشه بر همسرش حرام می شود. در اصل، ظهار در جاهلیّت نوعى طلاق بوده و موجب حرمت ابدى مى گردید. اسلام حکم آن را تغییر داد و آن را موجب حرام شدن زن ظهار شده بر مرد و نیز وجوب کفّاره براى برگشتن مرد به زن دانست.[1]
در احکام کلّی و اصلی ظهار میان فقهای شیعه و اهل سنت اختلافی نیست، ولی در چند مسئله از جزئیات کفّاره میان آنها اختلاف نظر وجود دارد.[2]
تاریخچۀ «ظهار»، هر چند به پیش از اسلام برمی گردد، ولی این تنها یک مسئلۀ تاریخی نیست؛ به جهت این که:
1. هم اکنون نیز اگر –به فرض- شوهری زنش را ظهار کند، کار حرامی انجام داده و برای ادامۀ زندگی زناشویی باید کفّاره بدهد؛ زیرا مفاد خطابات اختصاص به مورد نزول ندارد، بلکه عنوانى در آن آورده شده که هر کس و هر چیزى -در هر زمان و یا مکانی- داخل آن باشد، مشمول حکم و مفاد مربوطه می شود.[3] اما اگر از روی غضب باشد بهطوری که اختیار را از او سلب کند و بدون قصد چنین سخنی را بگوید، کفاره ندارد و احکام ظهار درباره او جاری نمیشود.[4]
2. قرآن کریم با بیان ظهار و احکام آن، به نوعی، قانون و کارهای جاهلیّت را ردّ می نماید؛ همان طور که با نقل عناصر منفی و خرافات دیگر اعراب جاهلی، با صدور احکامی آنها را نپذیرفته و به مقابله و مبارزه می پردازد. در این راستا، آموزه و پیام آیات ظهار این است که عقاید و مقررات خرافى را رها ساخته و با خرافات مبارزه کرد. از این جهت، نباید پنداشت که ذکر آیات مربوط به ظهار بی فایده است.[5]
3. آیات ظهار، دارای پیام ها و آموزه های اخلاقی اند که هرکسی وقتی این آیات شریفه را تلاوت می کند با دقّت در الفاظ و معانی آن و با مطالعۀ کتاب های تفسیر می تواند به این پیام ها و آموزه ها دست یابد. این گونه نیست که آیه و یا آیاتی از قرآن که مربوط به احکام است، تنها در زمینۀ احکام بکار آید و دارای پیام و آموزه اخلاقی و یا اعتقادی نباشد؛[6] مانند این که برخورد قاطع اسلام با مسئلۀ ظهار بیانگر این واقعیّت است که اسلام هرگز اجازه نمى دهد حقوق زن به وسیلۀ مردان خودکامه با استفاده از رسوم و عادات ظالمانه مورد تجاوز قرار گیرد، بلکه هر سنّت غلط و خرافى را در این زمینه هر قدر در میان مردم محکم باشد در هم مى شکند.[7]
4. یک جهل گاه ریشههای مشترکی دارد که در زمانها و مکانهای مختلف، نمودها و بروزهای گوناگونی دارد که اگر به یکی از این موارد پرداخته شود، با تنقیح مناط (بررسی ریشههای حکم) میتوان آنرا در موارد مشابه سرایت داد. به عنوان نمونه؛ در مواردی که امروزه جهل یک انسان منجر به سخنی شود که بازگشت از آنرا برای خود خفت آمیز میداند، هرچند شاید نتوان با قیاس، حکمی فقهی مشابه برای آن صادر کرد، اما دست کم توصیهای اخلاقی مبنی بر عدم توجه به چنین سخنانی و تلاش برای استحکام کانون خانواده برداشت کرد.
ب. طرح مباحث ظهار در منابع فقهی
در مسائل فقهی و حقوقی، پیشینۀ آن حفظ می شود، تا در تحقیقات و مباحث بعدی مورد نیاز از آن استفاده شود.
توضیح آنکه: فقه و احکام شرعی، علاوه بر این که نقش مهمى در تنظیم امور زندگى و حل دشوارى هاى جامعه دارد، یک دانش ذهنى و نظرى نیز به شمار می آید.
ممکن است افرادى که آگاهی کافى ندارند طرح برخی از مباحث فقهی را چندان لازم و مفید ندانند، امّا بحث در این گونه مسائل در جامعۀ علمی امروز ضرورت دارد؛ زیرا در جامعه ای که افکار علمی -به ویژه در میان طبقۀ جوان- در حال پیشرفت و توسعه است، دانشمندان در علوم مربوط به خود لازم می دانند که به بررسی منطقی و یادگیری اصول و قوانین، سرمایۀ فکری خود را پرورش و بیشتر نماید؛ هر چند برخی از این مباحث جنبۀ عملی نداشته باشد، بلکه تنها جنبۀ نظری دارد؛ مانند برخی از مباحث علوم تجربی و ریاضیات که فقط جنبۀ نظری و آگاهی دارد و شاید سالیانی از آن استفادۀ عملی نشود. اندکی از مباحث فقهی مانند طرح بحث ظهار که یک طلبه و عالِم در آن با روایات، بحث های اصول فقه، رجالی و حدیث شناسی، تفسیر و غیره سر و کار دارد، قطعاً نمی تواند در دستیابی به ملکۀ اجتهاد، فهم روایات، دانش تفسیر و دیگر فواید این مباحث بی تأثیر باشد؛ مانند این که در اصول فقه از برخی مسائل ظهار به عنوان شاهد در مباحثی مانند مطلق و مقیّد،[8] و مفاهیم[9] بحث به میان آمده است.
از سوی دیگر، طرح برخى موضوعات و بحث هایی که زیاد پیچیده بوده و بار علمی مفید ندارد، نیز نباید به بهانۀ تقویت و پرورش ذهن طلبه این مباحث را مطرح کرد و وقت را تلف نمود؛ زیرا در شرایط امروز، نیازهاى جامعه گسترش پیدا کرده و حوزه های علمیه و دانشگاه ها مى بایست این تشنه بى تاب را از نقطه نظر مباحث عقیدتى، اخلاقى، فقهى، حقوقى، قضایى و خلاصه فرهنگى سیرآب سازند و در چنین شرایطى، تساهل هرگز روا نیست.
تذکر این نکته لازم است که هر علمی برای متخصّص آن علم اهمیت دارد و چه بسا دسته ای از مباحث برای کسانی که با آن علم سر و کار ندارد، بی اهمیت تلقی شود، ولی برای دانشمندانی که تخصص در آن دارند، مهم باشد. پس نباید دانشمندان یک علم را به جهت طرح برخی مباحث سرزنش و یا از روی ناآگاهی اظهار نظر کرد.
[1]. ر.ک: حسینى جرجانى، سید امیر ابوالفتوح، آیات الأحکام، ج 2، ص 493 – 495، انتشارات نوید، تهران، چاپ اول، 1404ق؛ بحرانى، سید هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، ج 5، ص 310 و 311، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، 1416ق؛ شیخ طوسى،المبسوط فی فقه الإمامیة، محقق و مصحح: کشفى، سید محمد تقى، ج 5، ص 148 – 150،المکتبة المرتضویة لإحیاء الآثار الجعفریة، تهران، چاپ سوم، 1387ق؛ امام خمینى، تحریر الوسیلة، ج 2، ص 354، مؤسسه مطبوعات دار العلم، قم، چاپ اول، بی تا.
[2]. ر.ک: جزیرى، عبد الرحمن، غروى، سید محمد، مازح، یاسر، الفقه على المذاهب الأربعة و مذهب أهل البیت علیهم السلام، ج 4، ص 591 – 603، دار الثقلین، بیروت، چاپ اول، 1419ق.
[3]. ر.ک: میر محمدى زرندى، سید ابو الفضل، تاریخ و علوم قرآن، ص 309، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ یازدهم، 1377ش؛ جوان آراسته، حسین، درسنامه علوم قرآنى، ص 97 و 98، بوستان کتاب، قم، چاپ ششم، 1380ش.
[4]. نجفى، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، محقق و مصحح: قوچانى، عباس، آخوندى، على، ج 33، ص 119، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ هفتم، 1404ق؛ موسوی گلپایگانى، سید محمد رضا، هدایة العباد، محقق و مصحح: ثابتى همدانى، على، نیرى همدانى، على، ج 2، ص 422، دار القرآن الکریم، قم، چاپ اول، 1413ق.
[5]. ر.ک: دامن پاک مقدم، ناهید، بررسى نظریه عرفى بودن زبان قرآن، ص 188 و 189، نشر تاریخ وفرهنگ، تهران، چاپ اوّل، 1380ش؛ رضایى اصفهانى، محمد على، تفسیر قرآن مهر، ج 16، ص 307 و 308، انتشارات پژوهش هاى تفسیر و علوم قرآنى، قم، چاپ اول، 1387ش.
[6]. برای آگاهی از پیام ها و آموزه های آیاتِ ظهار در سورۀ مجادله به تفاسیری مانند تفسیر نور مراجعه کنید.
[7]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 23، ص 418، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[8]. ر.ک: میرزای نائینى، محمد حسین، أجود التقریرات، ج 1، ص 537، انتشارات مصطفوى، قم، چاپ دوم، 1368ش.
[9]. ر.ک: گلپایگانى، سید محمدرضا، افاضة العوائد فی التعلیق علی درر الفوائد، ج 1، ص 303، دار القرآن کریم، چاپ اول، 1410ق.
منبع: http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa21701