با اين وجود تدارك عمليات بسيار كند بود و اقدامات دو طرف از اجراي آتش توپخانه تجاوز نميكرد. با اجراي شبيخون توسط نيروهاي انقلابي گلوله باران شهرها افزايش مييافت. تنها در دو مورد گلوله باران ارتش عراق در هر ساعت نزديك به يكصد گلوله توپ به شهر فرو ريخت و حدود دويست نفر از مردم شهيد شدند.
به دنبال اين اقدام موج اعتراضات مردم و ائمه جمعه و مسؤولين در مورد عدم تحرك اساسي و عقب زدن نيروهاي دشمن از نزديكي شهرها بالا گرفت. فرماندهان نظامي جنگ كارهاي ستادي طرح عمليات در منطقه هويزه را آغاز كرده و موضوع را به يگان مربوطه ابلاغ نمودند.
عمليات نصر (هويزه) پس از ١٥ دقيقه اجراي آتش تهيه در ساعت ١٠صبح روز ١٥ديماه ١٣٥٩ با حمله هماهنگ شده تيپ٣ همدان از محور جاده حميديه - سوسنگرد و تيپ ١ قزوين از جنوب هويزه آغاز شد. تيپ٣ كه حمله خود را از منطقه ابوحميده آغاز كرده بود به سرعت به سوي مواضع دشمن پيشروي كرد، ولي تيپ١ قزوين در جنوب هويزه هيچ سرعتي نداشت. تيپ٣ طي دو ساعت به كرخه رسيده و توانست با استفاده از پلهاي احداثي دشمن از رودخانه عبور كرده و به كرانه جنوبي كرخه كور برسد، در اين محور طي ٥ ساعت نيروهاي عمل كننده توانستند مناطق جنوبي كرخه كور را آزاد ساخته و ضربات محكمي بر نيروهاي دشمن وارد آورند.
نيروهاي عراقي كه شديداً غافلگير شده بودند با بجا گذاشتن توپخانه خود به دو كيلومتري جنوب كرخه كور عقبنشيني كردند و در حدود ٨٠٠ نفر از افراد آنها به اسارت درآمدند. ليكن به دليل تأخير نيروهاي محور كارون در عبور از اين رودخانه و برخورد آنها به ميدان مين پادگان حميد و منطقه جفير كه عقبه دشمن محسوب ميشدند و از اهداف مرحله اول بودند دست نخورده در اختيار دشمن باقي ماندند.
طبق طرح عمليات مرحله دوم حمله روز بعد، ساعت ٨ صبح شروع شد. نيروهاي زرهي و پياده به سوي پادگان حميد و منطقه جفير اقدام به پيشروي كردند. در مقابل تعدادي از تانكهاي دشمن در حوالي امالغفار و امالفصيح متمركز شده و با آرايش نظامي جناح جنوبي لشكر زرهي١٦ را مورد تهديد قرار دادند. ضد حمله آنها در ساعت ٥٠/٩ از سمت شرق و جنوب به يگانهاي لشكر ١٦ آغاز شد. يگانهاي عراقي با وجود ضربات سختي كه روز قبل متحمل شده بودند با در دست داشتن پادگان حميد از توان پشتيباني و تحرك بالاي برخوردار بودند. نيروهاي خودي سرمست از پيروزي اوليه دشمن را دست كم گرفته و از تثبيت مواضع جديد غافل شده و تلاشي در تحكيم موقعيت بدست آمده به عمل نياوردند. سنگري ايجاد نكرده و خاكريزي برپا نداشتند.
از روز قبل تانكهاي عراقي در صحنه باقي مانده و برخي افراد به جمعآوري غنايم مشغول شدند. فقدان تجربه در مقابل ضد حمله و كمبود مهمات و ضعف تداركات دست در دست هم داده و موازنه قدرت را در صحنه نبرد به ضرر نيروهاي خودي دگرگون ساختند.
در ساعت ١١ كل نيروهاي لشكر ٦ زير آتش شديد توپخانه دشمن قرار گرفت و در غرب سوسنگرد نيروهاي دشمن به حركت درآمدند. حضور هواپيماهاي دشمن در آسمان منطقه و بمباران مواضع نيروهاي خودي اوضاع را برآشفت. تانكهاي عراق به هزار متري محل استقرار تيپ رسيدند.شديدترين جنگ تانكها در طول جنگ بين لشكر ٦ زرهي و لشكر٩ زرهي دشمن درگرفت و تا ساعت ٤ بعدازظهر ادامه يافت.در اين ساعت، فرمانده گردان زرهي جهت تجديد قوا و اقدام مجدد، دستور يك خيز عقبنشيني را صادر كرد كه با رسيدن دستور به گردان تمام نيروهاي زرهي مستقر در منطقه به سرعت صحنه را ترك كرده و به جاي يك گام چندين گام عقب نشستند.
نيروهاي پياده سپاه كه حدود ٥/١ كيلومتر جلوتر تانكها مشغول جنگ بودند از اين دستور خبر نداشتند و علاوه بر فاصله فوق دو عامل ديگر هم در عدم آگاهي آنها مؤثر بود؛ يكي گرد و غبار صحنه نبرد كه ديد نيروهاي پياده را بسيار كاهش داده بود و ديگري عقبنشيني نيروهاي زرهي با به جا گذاشتن تانكها در صحنه نبرد كه از دور نشان ميداد. آنها هنوز در حال مقاومت هستند. به اين ترتيب با اين عقبنشيني نيروهاي سپاهي در منطقه جامانده و به محاصره تانكهاي دشمن درآمدند.
مسعود انصاري يكي از بازماندگان اين حماسه مينويسد: « تعدادي از تانكهاي دشمن در صحنه بودند و ما خيال ميكرديم كه ارتش هنوز در حال مقاومت است. يكي از تانكهاي عراقي در جاده به بيست، سي متري ما رسيد. حسين علمالهدي با اشاره به من گفت:« برجك تانك را بزن». من هم زدم و خود حسين هم زد. دو تا تانك ديگر نيز با آر.پي.چي زده شد و براي چند دقيقه پيشروي آنها متوقف گرديد. در اين عمليات با وجود اينكه ما بيسيم داشتيم خبرعقبنشيني به ما نرسيد. من خودم چندين بار معرف لشكر را صدا زدم كه جريان چيست؟ گفت: « به گوش باش» چند بار ديگر صدا زدم گفت:« تيپ١ دارد تغيير موضع ميدهد ». بعد از چند دقيقه ديگر ارتباط ما قطع شده بود تا اينكه محاصره شديم. همه بچهها مقاومت كردند. چنانكه در كانال كوچكي كنار جاده بيش از ٥٠ نفر شهيد شدند.»
برادر عبيات يكي ديگر از بازماندگان اين حماسه ميگويد: « آنجا بيابان بازي بود. تنها چيزي كه مشاهده ميشد بوتههاي علف بودند. صداي انفجارهاي پي در پي خمپارهها، توپها و رگبار شديد تيربارهاي تانك، دشت را پر كرده بود. برادران ما در لابلاي بوتهها به شكل سينه خيز جلو ميرفتند. در حاليكه تيربارها به شدت مشغول شليك بودند و تيرها از همه طرف به سوي بچهها روانه ميشدند. اما بر اساس تحليلي كه برادر علمالهدي گفته بود آن نيروي ايمان بود كه نقش اساسي در حركت برادرها داشت. آنها در پشت دو تل خاك سنگر گرفته بودند و در كل حدود ٢٠ الي ٣٠ گلوله آر.پي.جي در آنجا وجود داشت.
تصميمگيري براي عقبنشيني ديگر دير شده بود و بچهها آماده مقابله بودند. حسين در تل خاك سمت چپ جاده بود.» محمد رضا باستي يكي ديگر از بازماندگان حماسه هويزه در خاطرات خود در مورد حوادث اين محاصره و خروج از آن مينويسد: « حسين و محسن به من گفتند: شما آر.پي.جي نداريد، برويد كشته ميشويد. درست يادم نيست حسين خودش آر. پي.جي داشت يا نه؟ خلاصه او ما را روانه كرد كه در آنجا نمانيم كه حدود ١٠٠متر بيشتر نرفته بوديم كه برگشتيم پشت سر بچهها را ببينيم.
ديديم حسين يك گلوله آر.پي.جي به طرف تانك عراقي شليك كرد كه حدود يك متر از بالاي تانك رد شد. تانكها همچنان جلو ميآمدند كه بچهها يكي از آنها را زد و بقيه سر جايشان متوقف شدند. ما حدود ٣٠٠متر عقب آمده بوديم كه يك مرتبه ديديم تانكهاي عراقي از طرف راست جاده (سمت هويزه) به سوي مواضع ما ميآيند. ما محاصره شده بوديم. رگبار تانكها قطع نميشد. بچهها يكي يكي داشتند تير ميخوردند. خون از بدن آنها سرازير بود. بچهها سينه خيز جلو ميآمدند. در اين حال مسعود انصاري هم داشت خودش را جلو ميكشيد. از او سراغ حسين، محسن و جمال را گرفتم .او گفت: آنها را به رگبار بستند و هر سه شهيد شدند.»
در اين حماسه حدود ١٤٠ نفر از نيروهاي مؤمن، متعهد، تحصيل كرده و انقلابي از اعضاي سپاه و بسيج كه تعدادي از آنها از دانشجويان پير خط امام بودند به شهادت رسيده و تعدادي نيز با تن مجروح و با استفاده از تاريكي شب خود را به نيروهاي خودي رساندند تا به عنوان پيام آوران حماسه هويزه رسالت سنگينتري را بر دوش بگيرند.
پيامدها و تأثيرگذاري حماسه هويزه كه بنبست جنگ زرهي را در پي داشت در درون خود حماسه هم آفريده و راه حلي براي اين مشكل پرورده بود و آن چيزي جز تداوم راه حماسه سازان هويزه نبود. نيروهاي انقلابي به تدريج در قالب سپاه و بسيج سازماندهي شدند. آموزشهاي نظامي لازم را ديده و از تجربههاي تلخ و شيرين جنگ بهرهبرداري كردند. استراتژي جنگ مردمي با تكيه بر ايمان و تعهد نيروهاي داوطلب به بن بست كمبود تجهيزات و جنگ منظم زرهي غلبه كرد. نيروهاي سپاهي راه خود را يافته و هر روز با كولهباري از تجربه سازمان خود را گسترش داده و در تكوين آن كوشيدند، نخستين تجربه آنها دو ماه بعد با انجام يك عمليات محدود با نام مبارك حضرت مهدي (عج) در منطقه سوسنگرد بدست آمد. نيروهاي سپاهي به صورت جداگانه اين عمليات را طراحي و اجرا كردند كه بيش از اين نتايج عادي آن عواقب روحي و روانياش مهم بود. اين باور بوجود آمد كه نيروهاي انقلابي ميتوانند به بنبست سياسي نظامي جنگ پايان داده و با خلاقيت و ابتكار،با تجهيزات دشمن مقابله نمايند. آنها دريافتند كه حل معضلات انقلاب تنها با ابزار انقلابي و خارج از روشهاي مرسوم امكانپذير است. بدين ترتيب مرحله جديدي آغاز گرديده كه طي آن نيروهاي مردمي و سپاه با استفاده از روشها و تاكتيهاي مبتني بر روحيه انقلابي مسؤوليت سنگينتري را در جبهههاي جنگ بر عهده گرفتند.
سازمان سپاه گسترش و با وجود امكانات محدود در مقابل مسؤوليتش، تجهيزات و سلاحهاي بيشتري دريافت كرد. در اين شيوه كه متأثر از حماسه هويزه شكل گرفته و گسترش يافته بود، نيروهاي دانشگاهي به دليل تحصيلات عالي و تواناييها و استعدادهاي فردي، خلاقيت بيشتري نشان داده و به سرعت مسؤوليتهاي فرماندهي را در ميان نيروهايي كه قبلاً هيچگونه دانشكده نظامي نديده و تجربه جنگي نداشتند به عهده گرفتند. آنها تجربه نظامي را با همديگر آغاز كردند، ولي دانشگاهيان مراحل آن را با سرعت بيشتري طي كردند كه در اين جريان دريافت سريع تجربهها و آموزشها همراه با روحيه آرمانخواهي اين قشر تاثير زيادي داشت.
شهيد علمالهدي از نخستين افراد اين گروه بود كه بار مسؤوليت را بر دوش گرفت و شهيد شد.
تأثير ديگر حماسه هويزه بر رشد، گسترش و تكامل نيروهاي انقلابي، سازمان سپاه و رابطه آنها با ارتش جمهوري اسلامي ايران در طول جنگ بود. تجربه ناموفق شركت نيروهاي انقلابي در عمليات هويزه و آفرينش حماسه هويزه توسط اين گروه، نقش آنها را در جنگ آشكار نموده و بستر مناسبي براي رشد آنها فراهم كرد تا جايگاه شايسته خود را پيدا كند. نيروهاي سپاه به سرعت تجارب را كسب كرده و عملياتهاي بزرگي را طراحي و به اجرا گذاشتند. فتح المبين، والفجر٨ و كربلاي ٥ را آفريدند و يكي از محكمترين خطوط دفاعي معروف جهان را كه در شرق بصره و توسط كارشناسان نظامي شوروي طراحي و ساخته شده بود فرو ريختند.