. وقتی خبر ولادت امام مجتبی به گوش پيامبر گرامی اسلام رسيد، شادی و خوشحالی در رخسار مبارك آن حضرت نمايان شد. مردم شادی كنان می آمدند و به پيامبر صلی الله عليه و آله و علی و زهرا عليهما السلام تبريك می گفتند، رسول خدا در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت (2).
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله در روز هفتم ولادت، گوسفندی را عقيقه (و قرباني) كرد و در هنگام كشتن گوسفند، اين دعا را خواند: «بسم الله عقيقة عن الحسن، اللهم عظمها بعظمه ولحمها بلحمه شعرها بشعره. اللهم اجعلها وقاء لمحمد و آله (3) ; بنام خدا، [اين] عقيقه ای است از جانب حسن، خدايا! استخوان عقيقه در مقابل استخوان حسن، و گوشتش در برابر گوشت او. خدايا! عقيقه را وسيله حفظ محمد و آل محمد قرار ده. »
سپس پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله موهای سر او را تراشيد و فاطمه زهرا عليها السلام هموزن آن به مستمندان «درهم » نقره سكه دار انفاق نمود (4). از اين تاريخ آيين عقيقه و صدقه به وزن موهای سر نوزاد مرسوم شد.
حسن بن علي، هفت سال در دوران جدش زندگی كرد و سی سال از همراهی پدرش اميرمؤمنان برخوردار بود. پس از شهادت پدر (در سال 40 هجري) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجری با توطئه معاويه بر اثر مسموميت در سن 48 سالگی به درجه شهادت رسيد (5) و در قبرستان «بقيع » در مدينه مدفون گشت.
به بهانه ولادت آن بزرگوار، در اين مقال برآنيم كه گوشه هايی از فضائل و مناقب او را بيان كنيم.
فضائل امام حسن عليه السلام
سيوطی در تاريخ خود می نويسد: «كان الحسن رضی الله عنه له مناقب كثيرة، سيدا حليما، ذا سكينة ووقار وحشمة، جوادا، ممدوحا (6) ; حسن [بن علی دارای امتيازات اخلاقی و فضائل انسانی فراوان بود، او [شخصيتی] بزرگوار، بردبار، با وقار، متين، سخاوتمند، و مورد ستايش بود. »
البته سبط اكبر پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله بايد چنين باشد، چرا كه متقين بايد دارای فضائل باشند. امام علی عليه السلام فرمود: «فالمتقون هم اهل الفضائل (7) ; پرهيزگاران، اهل فضائل هستند. »
در ذيل برخی از فضائل آن حضرت را بر می شمريم.
1- محبوب رسول خدا صلی الله عليه و آله
از راه های شناخت عظمت و برتری يك انسان اين است كه محبوب انسان های برتر و با فضيلت باشد. در عالم هستی برتر از خاتم پيامبران صلی الله عليه و آله نداريم و حسن بن علی عليهما السلام سخت محبوب پيغمبر گرامی اسلام بود و اين محبت و دوستی را در گفتار و كردار خويش ظاهر، و به اصحاب خود می فهماند. بخاری از ابی بكر نقل می كند كه گفت: «رايت النبی صلی الله عليه و آله علی المنبر والحسن بن علی معه وهو يقبل علی الناس مرة وينظر اليه مرة ويقول: ابنی هذا سيد (8) ; ديدم نبی اكرم صلی الله عليه و آله را كه بر فراز منبر بود، و حسن بن علی هم با او بود. او گاهی به مردم رو می كرد و گاهی به حسن، و می فرمود: اين فرزند من [سيد و] آقاست. » و می فرمود: «من احب الحسن والحسين فقد احبنی ومن ابغضهما فقد ابغضنی (9) ; هر كه حسن و حسين را دوست بدارد، مرا دوست دارد، و هر كه با آن دو دشمنی كند با من دشمنی كرده است. »
در اين حديث علاوه بر محبوبيت امام حسن عليه السلام در نزد رسول خدا صلی الله عليه و آله كه خود نشانه فضيلت است، محبت او و برادرش حسين عليه السلام معيار فضيلت و خوبی ها قرار داده شده است، چنان كه دشمنی آن دو، نشانه مبغوضيت نزد رسول خدا و پليدی است.
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله در جای ديگری فرمود: «هما سيدا شباب اهل الجنة وهما ريحانتی (10) ; آن دو (حسن و حسين) آقای جوانان بهشت و ريحانه من هستند. »
2- عبادت و خوف از خدا
بندگی رمز پيشرفت اولياء الهی و زمينه ساز رسيدن به اوج كمالات و فتح قله سعادت است. با عبادت، انسان محبوب خدا شده و به او تقرب می يابد.
اگر ايوب و داوود و ديگر پيامبران الهی مدال افتخار دارند، به خاطر بندگی خداست كه خداوند با عبارت «نعم العبد» (11)آنان را ستوده است. و اگر خضر نبی علم لدنی داشت و پيغمبر اولوالعزمی همچون موسی عليه السلام شاگردی او می كرد و جدايی از او را تلخ ترین حادثه زندگی می دانست، در اثر بندگی او بود. قرآن كريم نام حضرت خضر را نياورد بلكه فرمود: «فوجدا عبدا من عبادنا» (12) ; «بنده ای از بندگان ما را يافتند. » كه نشان دهنده مقام بندگی و عبوديت در پيشگاه خداوند است. و اگر پيامبر خاتم، محمد مصطفی صلی الله عليه و آله به اوج قله مكاشفه و دريافت آخرين دين الهی دست يازيد، بر اثر بندگی بود، از اين رو در شبانه روز حداقل ده نوبت عرضه می داريم: «اشهد ان محمدا عبده ورسوله; شهادت می دهم كه محمد صلی الله عليه و آله بنده و رسول خداست. » خداوند هدف از آفرينش انسان را بندگی می داند و می فرمايد: «ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون » (13) ; «من جن و انس را نيافريدم جز برای اين كه عبادت كنند. »
راستی بندگی چه اكسيری است كه در دسترس همگان قرار دارد، ولی اكثر مردم از آن بی خبر و نسبت به آن بی توجه اند. در حالی كه تمام عزت ها، سربلندی ها و افتخارها، زير سايه بندگی است.
امام مجتبی عليه السلام می فرمايد: «اذا اردت عزا بلا عشيرة، وهيبة بلا سلطان فاخرج من ذل معصية الله الی عز طاعة الله (14) ; هرگاه اراده عزتی بدون دار و دسته، و هيبتی بدون سلطنت داشتي، از خواری معصيت الهی بيرون آمده، به سوی عزت طاعت خداوند رو كن. »
از مصاديق كامل بندگان مقرب الهي، امام حسن مجتبی عليه السلام است كه در تمام حالات رو به سوی خدا داشت، خود را در محضر او می ديد و خوف عظمت الهی سراسر وجود او را پر كرده، و تمام هستی او را فرا گرفته بود.
در ذيل به نمونه هايی در اين زمينه اشاره می شود:
الف) هنگام وضو:
آن حضرت هنگام وضو گرفتن بدنش می لرزيد، و چهره اش زرد می شد، از او درباره راز اين امر سؤال شد، فرمود: «حق علی كل من وقف بين يدی رب العرش ان يصفر لونه و ترتعد مفاصله; (15) بر هر كسی كه در پيشگاه خداوند می ايستد لازم است كه [از عظمت الهي] رنگش زرد و اندامش به لرزه افتد. »
ب) هنگام ورود به مسجد:
وقتی كه در آستانه مسجد قرار می گرفت، سر به سوی آسمان بلند می كرد و عرضه می داشت: «الهی ضيفك ببابك يا محسن قد اتاك المسی ء، فتجاوز عن قبيح ما عندی بجميل ما عندك يا كريم (16) ; خدايا ميهمانت درب خانه ات ايستاده، ای احسان كننده! [بنده] گنه كار به سوی تو آمد، بخوبی آنچه نزد توست، از بدی آنچه نزد من است درگذر. ای [خداي] بخشنده. »
ج) در وقت نماز و در هر حال:
امام صادق عليه السلام می فرمايد: «ان الحسن بن علی كان اعبد الناس فی زمانه وازهدهم وافضلهم وكان اذا حج حج ماشيا وربما مشی حافيا وكان اذا ذكر الموت بكی واذا ذكر القبر بكي، واذا ذكر البعث والنشور بكي، واذا ذكر الممر علی الصراط بكی واذا ذكر العرض علی الله تعالی ذكره شهق شهقة يغشی عليه منها وكان اذا قام فی صلاته ترتعد فرائضه بين يدی ربه عزوجل وكان اذا ذكر الجنة والنار اضطرب اضطراب السليم وسال الله الجنة (17) ; امام حسن عليه السلام عابدترين، زاهدترين و برترين مردم زمان خويش بود، هرگاه حج بجا می آورد پياده و گاهی پابرهنه بود، هميشه اين گونه بود كه اگر يادی از مرگ و قبر و قيامت می كرد گريه می كرد. وقتی يادی از گذشتن از صراط می كرد، گريه می كرد، وقتی يادی از عرضه شدن در پيشگاه الهی [برای حساب و كتاب] می كرد، صدای حضرت بلند می شد، تا آنجا كه غش می كرد [و بيهوش می افتاد] ، و هرگاه برای نماز می ايستاد، بند بند وجود او در مقابل خدايش می لرزيد و هر وقت از بهشت و جهنم ياد می كرد، مانند مارگزيده می پيچيد، و از خداوند بهشت را درخواست می كرد. »
د) بعد از نماز:
در حالات آن حضرت نوشته اند: «ان الحسن كان اذا فرغ من الفجر لم يتكلم حتی تطلع الشمس (18) ; امام حسن عليه السلام همواره چنين بود كه وقتی از نماز صبح فارغ می شد، [باز هم بر سجاده خويش می نشست و عبادت خدا می كرد،] با هيچ كس [در آن حال] سخن نمی گفت: تا آنگاه كه خورشيد طلوع می كرد. »
ه) هنگام خواندن قرآن:
در هنگام قرائت قرآن، وقتی به آيه «يا ايها الذين آمنوا» می رسيد، می گفت: «لبيك اللهم لبيك (19); اجابت كردم خدايا، اجابت كردم. »
و) هنگام مرگ و شهادت:
آن حضرت هيچگاه خدا را فراموش نكرد و در تمام عمر خويش به ياد محبوب بود. از دوری دوست و خوف و عظمت او اشك می ريخت; در نماز، در حال خواندن قرآن،... و تا آخرين لحظه، حتی آنگاه كه در بستر شهادت قرار گرفت، گريه اش شدت گرفت، عرض كردند: ای پسر رسول خدا! گريه می كنی در حالی كه محبوب رسول خدا هستی و رسول خدا درباره تو بسيار تعريف كرد و سخن گفت و تو بيست نوبت پياده به حج مشرف شدی. فرمود: «انما ابكی لخصلتين; لهول المطلع وفراق الاحبة (20) ; بخاطر دو چيز می گريم; وحشت آنچه در پيش دارم و جدائی دوستان. »
3- علم الهی
مهمترين امتياز انسان نسبت به ساير موجودات - حتی ملائكه - دانش و بينش است. در قرآن كريم آمده است: «وعلم آدم الاسماء كلها ثم غرضهم علی الملائكة فقال انبئونی باسماء هؤلاء ان كنتم صادقين قالوا سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا» (21) ; علم اسماء [علم اسرار آفرينش و نامگذاری موجودات] را همگی به آدم آموخت، بعد آن ها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می گوييد، اسامی اين ها را به من خبر دهيد. عرض كردند: تو منزهي، ما چيزی جز آنچه به ما تعليم داده ای نمی دانيم. »
برترين علم ها، علمی است كه مستقيما از ذات الهی به شخصی افاضه شود كه به آن علم «لدني » گفته می شود. خداوند در مورد حضرت خضر عليه السلام می فرمايد: «وعلمناه من لدنا علما» (22) ; «علم فراوانی از نزد خود به او آموخته ايم. »
امام حسن مجتبی عليه السلام دارای چنين علمی بود. به برخی روايات در اين زمينه توجه كنيد:
1- عثمان بن عفان درباره علم امام حسن عليه السلام خطاب به شخصی كه در نزد او حاضر بود می گويد: «ومن لك بمثل هؤلاء الفتية اولئك فطموا العلم فطما وحازوا الخير والحكمة (23); كجا می توانی مثل اين جوان ها را پيدا كني؟ آنان [از خاندانی هستند] كه كانون علم و حكمت و سرچشمه نيكی و فضيلتند. »
2- امام علی عليه السلام درباره فرزندش امام حسن عليه السلام بعد از شنيدن سخنان او با ابوسفيان در حالی كه كودكی چهارساله بيش نبود، فرمود: «الحمد لله الذی جعل فی آل محمد من ذرية محمد المصطفی نظير يحيی بن زكريا «وآتيناه الحكم صبيا» (24) ; سپاس خدای را كه در ميان آل محمد و در نسل پيامبر خدا، كسی را قرار داد كه همچون يحيی بن زكرياست [. كه خداوند در مورد او فرمود:] به وی علم و دانش در كودكی عطا كرديم. »
3- معاويه، به امام حسن مجتبی عليه السلام عرض كرد: شنيده ام رسول خدا مقدار خرمای درخت را می دانست، آيا چيزی از آن علم (الهي) در نزد شما هم وجود دارد؟ شيعيان شما چنين می پندارند كه شما به همه چيز; آنچه در زمين است و هر چه در آسمان است آگاهی داريد. حضرت فرمود: «ان رسول الله صلی الله عليه و آله كان يخرص كيلا وانا اخرص عددا (25) ; پيامبر خدا صلی الله عليه و آله [مقدار] وزن و پيمانه [درخت خرما] را می گفت و من عدد آن را می گويم. » معاويه گفت: اين درخت خرما چند عدد خرما دارد؟ حضرت فرمود: چهار هزار و چهار عدد. دانه های خرما را شمردند و ديدند همان مقدار است كه حضرت فرموده است.
4- شجاعت و شهامت
از صفات بارز پرواپيشگان و اولياء خداوند، اين است كه خدا در نظر آنان بزرگ و غير او در نظرشان كوچك می باشد. اميرالمؤمنين علی عليه السلام درباره متقين می فرمايد: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعينهم (26) ; خالق در جان آنان بزرگ است پس غيراو در چشمشان كوچك می باشد. » سر شجاعت اوليای الهی نيز در همين است.
بعضی می پندارند كه شجاعت امام حسن عليه السلام كمتر از ائمه ديگر بوده است. برای اينكه نادرستی اين پندار روشن شود به نمونه هايی از شهامت آن حضرت اشاره می شود:
1- به نقل برخی از مورخان مانند «ابن اثير »، «ابن خلدون »، «سيد هاشم معروف الحسني » و «باقر شريف قرشي »، امام حسن عليه السلام به همراه برادرش امام حسين عليه السلام در فتح شمال آفريقا با ده هزار رزمنده شركت كردند (27).
همچنين به نقل از «طبري » و «ابن اثير »، امام حسن عليه السلام و برادرش امام حسين عليه السلام در فتح طبرستان در سال سی هجری در كنار ديگر رزمندگان اسلام حضور داشتند (28).
ابونعيم اصفهانی می نويسد: امام حسن عليه السلام در فتوحات ايران شركت داشت و در اصفهان و گرگان كنار رزمندگان اسلام بود (29).
2- امام مجتبی عليه السلام در جنگ جمل، در ركاب پدر خود اميرالمؤمنين عليه السلام در خط مقدم جبهه می جنگيد و از ياران دلاور و شجاع علی عليه السلام سبقت می گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی می كرد (30).
پيش از شروع جنگ نيز، به دستور پدر، همراه عمار ياسر و تنی چند از ياران، وارد كوفه شدند و مردم كوفه را جهت شركت در اين جهاد دعوت كرد (31).
او وقتی وارد كوفه شد كه هنوز «ابوموسی اشعري »، يكی از مهره های حكومت عثمان بر سر كار بود و با حكومت عادلانه اميرمؤمنان عليه السلام مخالفت نموده، از جنبش و حركت مسلمانان در جهت پشتيبانی از مبارزه آن حضرت با پيمان شكنان جلوگيری می كرد. با اين حال حسن بن علی عليهما السلام متجاوز از 9 هزار نفر از شهر كوفه به ميدان جنگ گسيل داشت (32).
3- آن حضرت در جنگ صفين، در بسيج عمومی نيروها و گسيل داشتن ارتش اميرمؤمنان عليه السلام برای جنگ با معاويه، نقش مهمی به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهيج خويش، مردم كوفه را به جهاد در ركاب علی عليه السلام و سركوبی خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود (33).
آمادگی او برای جانبازی در راه حق به قدری بود كه اميرمؤمنان، در جنگ صفين از ياران خود خواست كه او و برادرش حسين عليه السلام را از پيشتازی در جنگ با دشمن بازدارند، تا نسل پيامبر صلی الله عليه و آله با كشته شدن اين دو شخصيت از بين نرود (34).
آنچه بيان شد، و موارد مشابه آن، نشان از آن دارد كه امام حسن مجتبی عليه السلام فردی سخت شجاع و با شهامت بوده، هرگز ترس و بيم در وجود او راه نداشته است.
آن حضرت در پيشرفت اسلام از هيچ گونه جانبازی دريغ نمی ورزيد و همواره آماده جهاد و مبارزه در راه خدا بود.
5- معاشرت و اخلاق
امام حسن مجتبی عليه السلام تجسم عالی فضايل انسانی بود. او مقتدای پاكان و صالحان بود و خود بهره بسيار از خلق و خوی رسول خدا صلی الله عليه و آله داشت.
«علامه مجلسي » می نويسد: مردی از شام به تحريك معاويه به امام مجتبی عليه السلام ناسزا گفت. امام مجتبی عليه السلام صبر كرد تا سخن او به پايان رسيد، آن گاه به سوی او رفت، تبسمی كرد و به او سلام كرد و سپس فرمود: پير مرد! فكر می كنم غريب هستی و شايد در اشتباه افتاده ای. اگر به چيزی نيازی داري، برآورده كنيم، اگر راهنمايی می خواهي، راهنمائيت كنيم و اگر گرسنه ای سيرت كنيم، اگر برهنه ای لباست دهيم، و اگر نيازمندي، بی نيازت كنيم، اگر جا و مكان نداري، مسكنت دهيم، و می توانی تا برگشتنت ميهمان ما باشی و....
مرد شامی در برابر اين خلق عظيم شرمنده شد، گريه كرد و گفت: «اشهد انك خليفة الله فی ارضه، الله اعلم حيث يجعل رسالته; گواهی می دهم كه تو جانشين خدا در زمين هستي، خدا بهتر می داند كه رسالت خويش را كجا قرار دهد. » و سپس فرمود: تو و پدرت نزد من مبغوض ترین افراد بوديد، ولی اكنون محبوب ترین افراد در نزدم هستيد (35).
6- سخاوت و فريادرسی از محرومان
در آيين اسلام، ثروتمندان، مسؤوليت سنگينی در برابر مستمندان و تهيدستان اجتماع دارند و به حكم پيوند عميق معنوی و برادری ديني، بايد همواره در تامين نيازمندی های محرومان كوشا باشند. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله و پيشوايان دينی ما، نه تنها سفارش های مؤكدی در اين زمينه نموده اند، بلكه هر كدام در عصر خود، نمونه برجسته ای از انسان دوستی و ضعيف نوازی به شمار می رفتند.
پيشوای دوم شيعيان، در بذل و بخشش و دستگيری از بيچارگان، سر آمد روزگار خويش و آرام بخش دل های دردمند و نقطه اميد درماندگان بود. هيچ آزرده دلی نزد آن حضرت شرح پريشانی نمی كرد، جز آنكه مرهمی بر دل آزرده او می نهاد و گاهی پيش از آن كه مستمندی اظهار احتياج كند و عرق شرم بريزد، احتياج او را بر طرف می ساخت و اجازه نمی داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!
آن حضرت دوبار تمامی دارايی خويش را در راه خدا داد، و سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسيم كرد و نصف اموال را به مستمندان بخشيد (36).در اينجا به نمونه هايی از انفاق های آن حضرت اشاره می شود:
1- روزی عثمان در كنار مسجد نشسته بود، مرد فقيری از او كمك مالی خواست، عثمان پنج درهم به وی داد، مرد فقير گفت: مرا نزد كسی راهنمايی كن كه كمك بيشتری نمايد. عثمان به امام حسن و امام حسين عليهما السلام اشاره كرد، وی پيش آن ها رفت و درخواست كمك نمود. امام مجتبی عليه السلام فرمود: «ان المسالة لا تحل الا فی احدی ثلاث دم مفجع، او دين مقرح، او فقر مدقع (37) ; درخواست كردن از ديگران جايز نيست مگر در سه مورد: ديه ای به گردن انسان باشد كه از پرداخت آن عاجز است، يا بدهی و دينی كمرشكن داشته باشد كه توان ادای آن را ندارد، و يا فقير و درمانده گردد و دستش به جايی نرسد. » كداميك از اين موارد برای تو پيش آمده است؟ عرض كرد: اتفاقا گرفتاری من يكی از همين سه چيز است.
آنگاه حضرت پنجاه دينار به وی داد و به پيروی از آن حضرت، حسين بن علی عليهما السلام چهل و نه دينار به او عطا كرد.
فقير هنگام برگشت از كنار عثمان گذشت، عثمان گفت: چه كردي؟ جواب داد: تو كمك كردی ولی هيچ نپرسيدی پول را برای چه منظوری می خواهم؟ اما حسن بن علی در مورد مصرف پول از من سؤال كرد، آنگاه پنجاه دينار عطا فرمود.
عثمان گفت: اين خاندان كانون علم و حكمت و سرچشمه نيكی و فضيلتند. نظير آن ها را كی می توان يافت (38)؟
2- اين ابی عتيق بدنبال آن حضرت راه افتاد، حضرت با تبسم به او فرمود: حاجتی داري؟ عرض كرد بله، از اسبت خوشم آمده است. حضرت از اسب پايين آمد و آن را به او بخشيد (39).
3- كمك غيرمستقيم: همت بلند و طبع عالی حضرت مجتبی عليه السلام اجازه نمی داد كسی از در خانه او نااميد برگردد وگاه كه كمك مستقيم مقدور حضرت نبود، به طور غير مستقيم در رفع نيازمندی های افراد كوشش می كرد و با تدبيری خاص گره از مشكلات گرفتاران می گشود.
روزی مرد فقيری به آن بزرگوار مراجعه كرد و درخواست كمك نمود. اتفاقا در آن هنگام امام مجتبی عليه السلام پولی در دست نداشت و از طرف ديگر از اينكه فرد تهيدستی از درخانه اش نااميد برگردد شرمسار بود. از اين رو فرمود: آيا حاضری تو را به كاری راهنمايی كنم كه به مقصودت برسي؟ گفت: چه كاري؟ فرمود: امروز دختر خليفه از دنيا رفته و خليفه عزادار شده، ولی هنوز كسی به او تسليت نگفته است. نزد خليفه می روی وبا سخنانی كه به تو ياد می دهم، به وی تسليت می گويی و از اين راه به هدف خود می رسی. گفت: چگونه تسليت بگويم؟ فرمود: وقتی نزد خليفه رسيدی بگو «الحمد لله الذی سترها بجلوسك علی قبرها ولاهتكها بجلوسها علی قبرك; حمد خدا را كه او را با نشستن تو بر قبرش پوشيده داشت و با نشستنش بر قبرت مورد هتك حرمت قرار نداد. » يعنی اگر دخترت پيش از تو از دنيا رفت و در زير خاك پنهان شد، زير سايه پدر بود، ولی اگر تو پيش از او از دنيا می رفتي، دخترت پس از مرگ تو در به در می شد و ممكن بود مورد هتك حرمت واقع شود.
مرد فقير به اين ترتيب عمل كرد. اين جمله های عاطفی در روان خليفه اثر عميقی بر جای نهاد و از حزن و اندوه وی كاست و دستور داد جايزه ای به وی بدهند. آنگاه پرسيد: اين سخن از آن خودت بود؟ گفت: نه، حسن بن علی عليهما السلام آن را به من آموخته است. خليفه گفت: راست می گويي، او منبع سخنان فصيح و شيرين است.
پی نوشت:
1) محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، (بيروت، داراالاحياء التراث العربي)، ج 44، ص 134 و 144.
2) همان، ج 43، ص 282.
3) هاشم معروف الحسني، سيرة الائمة الاثنی عشر، (قم، منشورات الشريف الرضي) ج 1، ص 462.
4) همان، ص 257.
5) بحار الانوار، (پيشين)، ج 44، ص 134.
6) سيوطي، تاريخ الخلفا، (بغداد، مكتبة المثني، 1383 ه. ق) ص 189.
7) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطبه 193، ص 402.
8) محمد بن اسماعيل بخاري، الجامع الصحيح، (بيروت، دار احياء التراث العربي) ج 3، ص 31.
9) بحار الانوار، (پيشين)، ج 43، ص 264.
10) ر. ك: بحار الانوار، ج 43، ص 262.
11) ص/30 و 44.
12) كهف/69.
13) ذاريات/56.
14) بحار الانوار، (پيشين)، ج 44، ص 139.
15) همان، ج 43، ص 339.
16) همان.
17) همان، ج 43، ص 331، روايت 1.
18) همان، ج 43، ص 339.
19) همان، ص 331.
20) همان، ج 43، ص 332.
21) بقره/31- 32.
22) كهف/65.
23) بحار الانوار، (پيشين)، ج 43، ص 332- 333، روايت 4.
24) همان، ج 43، ص 326، حديث 6، و ر. ك: مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 6.
25) همان، ج 43، ص 329، حديث 9.
26) نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 182.
27) هاشم معروف الحسني، سيرة الائمة الاثنی عشر، قم منشورات الشريف الرضي، ج 2، ص 16; حقايق پنهان، ص 117.
28) همان.
29) اخبار اصفهان، ج 1، ص 43- 47 و حقايق پنهان، ص 117.
30) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، (قم، مؤسسه انتشارات علامه)، ج 4، ص 21.
31) ابن واضح، تاريخ يعقوبي، (نجف، منشورات المكتبة الحيدريه، 1384 ه. ق)، ج 2، ص 170.
32) ابن اثير، الكامل فی التاريخ، (بيروت، دارصادر)، ج 3، ص 231.
33) نصربن مزاحم، واقعه صفين، (قم، مكتبة بصيرتي، 1382 ه. ق)، ص 113.
34) ابن ابی الحديد، شرح نهج البلاغه، (قاهره، داراحياء الكتب العربية، 1961 م)، ج 11، ص 25.
35) بحار الانوار، (پيشين)، ج 43، ص 344، ذيل روايت 16.
36) همان، ص 339، ذيل روايت 13 و تاريخ يعقوبی (پيشين)، ج 2، ص 215.
37) وسائل الشيعه، ج 9، ص 447.
38) بحار الانوار، (پيشين)، ج 43، ص 333- 332، حديث 4.
39) همان، ص 344.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 35