0

اشعار روز و شب ششم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم
یک شنبه 18 مهر 1395  12:24 AM

قاسم بن الحسن

نه کلاه خود و نه جوشن نه زره آقام به تن داشت
**برای رفتن میدون فقط اون یه پیرهن داشت
مثه ماه شب چارده می زنه به قلب لشگر
**پشت سر داره دعای عمو و دعای مادر
می خونه (ان تنکرونی فانا بن الحسن) ای قوم
**بیائید جلو که (نجل نبی الممتهن)ای قوم
از نفس افتاده ام من 
** از فرس افتاده ام من صدا زد عمو بیا که قاسمت داره می میره
**داره جام شهادت از دستای جدت می گیره
عمو جون برس به دادم یه نفر گرفته مویم
**اگه دیر بیایی اینجا می زنه رگ گلویم
همه استخونای من زیر سم اسب شکسته
**یه بانوی قد خمیده بالای سرم نشسته
از نفس افتاده ام من ** از فرس افتاده ام من

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها