0

اشعار روز و شب ششم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم
جمعه 16 مهر 1395  5:44 PM

اشعار شب ششم محرم –  رضا دین پرور

 

شمشیر و تیر و دشنه و سنگ و سنان زدند

با هر چه داشتند مرا بی امان زدند

 

بند آمده زبان من ازبغض و کینه ها

گفتم چو یا حسن همه زخم زبان زدند

 

تا زودتر به کاکل من دستشان رسد

با استخوان سینه من نردبان زدند

 

ازشیشه شکستهء عطر تنم همه

بردند و درحوالی صحرا دکان زدند

 

چیزی نمانده از لب و دندان من عمو

تا آمدم صدا بزنم این و آن زدند

 

گفتندحسین بعد هیاهوی چکمه ها

این خاکها که برلب خشکم دهان زدند

 

با گوش خودشنیده ام ازنیزه دارها

این نیزه ها برای سرت کاروان زدند

 

جای همه حرم زهمه ضربه خورده ام

تا نشنوم به دخترکی خیزران زدند

 

من خواب دیده ام که بجای حرم سر

خاک بقیع بهر پدرسایه بان زدند

 

رضا دین پرور

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها