پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم
چهارشنبه 22 دی 1395 11:57 PM
حضرت رقیه(س)-شهادت
قافله رفته بود و من بی هوش
روی شن زارهای تفتیده
ماه با هر ستاره ای می گفت:
بی صدا باش! تازه خوابیده
قافله رفته بود و در خوابم
عطر شهر مدینه پیچیده
خواب دیدم پدر ز باغ فدك
سیبِ سرخی برای من چیده
قافله رفته بود و من بی جان
پشت یك بوته خار خشكیده
بر وجودم سیاهی صحرا
بذر ترس و هراس پاشیده
قافله رفته بود و من تنها
مضطرب، نا توان ز فریادی
ماه گفت: ای رقیه چیزی نیست
خواب بودی ز ناقه افتادی
قافله رفته بود و دل تنگی
قلب من را دوباره رنجانده
باد در گوش ماه دیدم گفت:
طفلكی باز هم كه جا مانده
قافله رفته بود و تاول ها
مانعی در دویدنم بودند
خستگی، تشنگی، تب بالا
سدِّ راه رسیدنم بودند
قافله رفته بود و می دیدم
می رسد یك غریبه از آن دور
دیدمش -سایه ای هلالی شكل-
چهره اش محو هاله ای از نور
از نفس های تند و بی وقفه
وحشت و اضطراب حاكی بود
دیدم او را زنی كه تنها بود
چادرش مثل عمّه خاكی بود
بغض راه گلوی من را بست
گفتمش من یتیم و تنهایم
بغض زن زودتر شكست و گفت:
دخترم، مادر تو زهرایم