پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم
جمعه 30 مهر 1395 11:38 PM
همینا که سر بابامو با طبق اوردن
یکی یکی گوشواره هامو دزدیدن و بردن
گرسنه ام اما دیگه از دنیا سیرم
زمونی اومدی که من خیلی پیرم
اروم اروم دارم بابایی میمیرم
گلایه تنها ندارم از این همه کبودی
گوشش کرده گوشواره ها مو دختر یهودی
شبیه قد عمه جون قدم خم شد
اتیش گرفته دامنم موهام کم شد
دخترکت همسفر نا محرم شد
اگر سخن گفتنم شده نامفهوم و خسته
بابا جون غذرم رو بپذیر دندونم شکسته
بابا بابا .م. من .من من لکنت دارم
کارم شده گریه و هر شب بیدارم
گریه برای تو همش گشته کارم
شبای این خرابه خیلی خیلی سرده
دلم کوچیکه ولی یک دنیای درده
هر کسی دید حال و روزم تا می بینه
اه می کشه برای من از توسینه
عاقبت یتیم شدن بابا اینه
خیلی سرم درد می کنه امشب بابا
ببین سه ساله ی تو شد عین پیرا
نه گیسویی مونده برام نه دست و پا
راستی شنیدی که یه شب گم شده بودم
ترسیدم و می لرزیدش همه وجودم
نیمه شب بیا بونا ترسم داره
اونم یه دختر یتیم که بیماره
ببین هنوز رو کف پام زخم خاره
دیدم که رفته قافله خیلی تنهام
گفتم اگر که بود عموم می کرد پیدام
یه وقت دیدم تو بغل گرم زهرام
محسن عرب خالقی