پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم
پنج شنبه 15 مهر 1395 4:13 PM
سرجدا با تو من سخن دارم
به دلم داغ یک کفن دارم
گرچه خونابه در بدن دارم
یادگاری ز پیرِزن دارم
موی خود را به دست او دیدم
نیمه شب از لگد چه ترسیدم
ــــــــ
بعد سنگ و سرت، سرم وا شد
سرِ یک گوشواره دعوا شد
با جسارت به خیمه غوغا شد
نیزه ای در دهان تو جا شد
دنده هایم شکسته باباجان
پایم از راه خسته باباجان
ــــــــــ
طفلم اما نشانه دارم
من شکایت ز خانه ها دارم
جای مشتی به شانه ها دارم
دست دشمن بهانه ها دارم
بر رسر و چشم تو جسارت رفت
بی هوا معجرم به غارت رفت
ـــــــــــ
در میان جماعتی ز یهود
غالبا چشم هیز بود و حسود
کمرم چون تنِ تو هست کبود
کاش باتو سرم روی نی بود...(چرا؟ دلیل داره طفل سه ساله)
دخترت را که هست ناز و عزیز
سرخ مویی بگفت لفظِ "کنیز"
ــــــــــ
خواستم از پدر بگویم، حیف
که رسید و رُبود مویم، حیف
باعدوی تو روبرویم، حیف
میدود مردکی به سویم، حیف
از غروب دهم نشان دارم
وحشت از اسمِ ساربان دارم
ـــــــــــ
نعل تازه به پیکرت ... ای وای
رنگِ رفته ز دخترت ... ای وای
شد عوض حالت سرت ... ای وای
همه را دید مادرت ... ای وای
لکنتم یادگار گودال است
دخترت در خرابه بدحال است
ــــــــــ
در خرابه به انتظارت، من
که بگم با سَرَت شکایت، من
دارم از دختران شکایت، من
چقدر دیده ام حقارت، من
شده آستینِ من نقاب ، پدر
مُردَم از مجلسِ شراب ، پدر
شاعر: علی احمدیان