نقش امام باقر(علیهالسلام) در پرورش عالمان دین
چهارشنبه 24 شهریور 1395 11:36 PM
عزیزان پای تلویزیون شب جمعهای است که با شهادت امام باقر تطبیق میکند. مقداری میخواهیم راجع به امام باقر صحبت کنیم. نکات آموزنده و درسی. خود امام باقر در کربلا بود. چون امام سجاد در کربلا بود، امام سجاد بچهاش را هم آورده بود.
1- حضور امام باقر(علیهالسلام) در ماجرای عاشورا
امام باقر سه، چهار ساله بود. یعنی امام باقر صحنه کربلا را دیده بود. شهادت امام حسین را دید. اسارت زینب را دید. کوفه و شام هم رفت. امام باقر مینشست، امام جمعه به امیرالمؤمنین لعنت میکرد، طبق دستور معاویه. به گفته ابن ابی الحدید. امام باقر بچه بود، میدید خطیب امام جمعه به امیرالمؤمنین ناسزا میگوید. جسارتها را دید. به امام باقر میرسیدند، به جای باقر میگفتند: «انت بقر» جسارت میکردند. حالا باقر یعنی چه؟ این باقر، بَقَر یعنی شکاف. دیدید نوک قایق تیز است که آب را بشکافد. هواپیما نوکش تیز است که هوا را بشکافد. باقرالعلوم یعنی علم را میشکافد، پژوهش میکند و عمیق است. گاهی وقتها بعضی آیات قرآن را امام میفرمود: اگر من اهلش را پیدا میکردم از این آیه تمام دین را درمیآوردم. منتهی کسی نیست بفهمد، یعنی شاگرد ندارم. شناخت عمیق، این پژوهشهایی که الآن هست، بعضیهایش عمیق است. بعضیهایش نیمه عمیق است و بعضیهایش هم چسباندنی است. یک تکه از این کامپیوتر برمیدارد. یک تکه از آن سایت برمیدارد. یک تکه از آن اینترنت میگیرد و یک چیزهایی به هم میچسبانند و پژوهشها هم پژوهش نیست. باقر یعنی محقق، الآن اگر شما به عوام بگویی: نفت چیست؟ میگوید: همین که در چراغ است. ولی آنهایی که شکافنده علم هستند از این نفت در دنیای پتروشیمی هزار چیز در میآورد. از این نفت هزار چیز درمیآورد. امام باقر یعنی یک عمقی دارد...
ما از دریا چه میفهمیم؟ آب... آنهایی که یک خرده واردتر هستند، شنا هم میروند. شیرجه هم میروند. آنهایی که واردتر هستند وسط دریا شیرجه هم میروند. غواص کسی است که در عمق دریا میرود و لؤلؤ و مرجان بیرون میآورد. این را باقر میگویند. یعنی در عمقش رفت و نکته بیرون آورد. حالا برای اینکه یک خورده باقر را معنا کنم، یک مطلبی را در یکی از جلسهها گفتم.
مثلاً ما یک کسی را توبیخ میکنیم. چرا این کار را کردی؟ میگوییم: فلانی، فلانی را توبیخ کرد. حالا توبیخ لفظی و کتبی، همین توبیخ را وقتی یک خورده نگاه کنی، بنده نه مجتهد هستم، نه فیلسوف هستم. نه عارف هستم. یک طلبه معمولی هستم. من در یک لحظه یعنی فاصله شاید هفت دقیقه بیست نکته در مورد توبیخ به ذهنم آمد فوری نوشتم. مثل شاعر که اگر شعر در ذهنش آمد ننویسد، یادش میرود. یک مسأله ساده را میگوییم: تقصیر اوست. بیخود این کار را کرد.
2- اصول توبیخ و تنبیه در فرهنگ اسلامی
همینطور میگوییم: تقصیر اوست. بیخود این کار را کرد. افراد را توبیخ میکنیم. همین توبیخ بیست شرط دارد. پنج مورد را قبلاً گفتم، تکرار میکنم در یک دقیقه، از ششمی شروع میکنم. میگوید: طوری توبیخ کنید که طرف مأیوس نشود. یعنی حساب نکنید که اگر در دانشگاه رد شد بدبخت روزگار است. اگر در این تجارت شکست، آنجا کلاه سرش رفت، اگر ماشین پدرش را برداشت تصادف کرد، طوری توبیخش نکنی که تا آخر عمر بترسد از اینکه رانندگی برود. ممکن است در یک معامله ضرر کند و یکبار غذا را بد بپزد. بد خیاطی کند. یک کسی را میخواهی توبیخ کنی، طوری توبیخ نکنی که بگوید: دیگر صد در صد ورشکسته هستم. به یأس کشیده نشود. این یک نکته است.
2- توبیخ از کار باشد. نه از آدم! نگوییم: تو آدم بدی هستی. بگوییم: آدم خوبی هستی، کارت بد بود. اصل در توبیخ است. 3- اگر کسی را بدیهایش را میگویی، خوبیهایش را هم بگو. مثلاً اگر میخواهی بگویی: نمازت غلط است، بگو: آقا تو که فیزیکت خوب است. نقاشیات خوب است. کامپیوترت خوب است. نمازت را هم درست کن. خوبیهایش را هم بگو.
4- به حداقل اکتفا کن. پیغمبر میخواست خانمش را توبیخ کند، میفرماید: «عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْض» (تحریم/3) یک دسته گلی خانمش آب داده بود، یک چیزی را که باید نگوید، گفت. پیغمبر هم گفته بود: چرا گفتی؟ زن گفت: چه کسی به تو گفته؟ گفت: خدا به من گفت. بعد قرآن میگوید: «عَرَّفَ بَعْضَهُ» پیغمبر گفت: این تکه را گفتی، باقیاش را هم من نمیگویم گفتی یا نگفتی. یعنی اگر یک کسی عیبی هم دارد، به حداقل اکتفا کنید. اگر کسی شراب میخورد، می شود گفت: فلانی شرابخور است. قمار باز است؟ بدبخت است؟ فاسق است؟ بابا شما حق داری شرابش را بگویی. باقی کارهایش را که ندیدی. اگر کسی عیبی دارد همان کاری که مشهور است و شهرت است باید بگویی. عیبهایی که مخفی است حق نداری بگویی. غیبت است. باقی عیبهایش را حق نداری بگویی. تکرار نشود، یکبار انتقاد کردی بس است.
بلند شو ظرفها را بشوی تو که رفوزه شدی. بلند شو اتاق را جارو کن تو که رفوزه شدی. بلند شو پیراهن را اتو کن تو که رفوزه شدی. بابا یکبار رفوزه شده است، چرا اینقدر تکرار میکنی؟ تکرار نشود. به حداقل باشد. مخفی باشد. به خودش بگو و به دیگران نگو. اینها را در یکی دو دقیقه گفتم که سر نخ دست شما بیاید. این مسائلی که میگویم در روانشناسی اثر دارد. چون توبیخ طرف را در هم میشکند. چطور توبیخ کنیم؟ ساکت هم متملق است. هرکس هر غلطی میکند، هیچکس توبیخ نمیکند. با توبیخ نکردن جامعه به فساد کشیده میشود. مراعات اصول توبیخ را نکنیم طرف ضربه فنی میشود و برای همیشه افسرده میشود. برای تعلیم و تربیت بحث خوبی است. برای روانشناسی بحث خوبی است.
سند توبیخ گفته شود. بگوییم: اینکه میگویم کار شما غلط است به این دلیل است. این کار شما خلاف قرآن است. مثلاً میخواهم از محراب توبیخ کنم که آقا محراب سازی و کاشی کاری محراب، پیغمبر آمد گفت: فاطمه جان، پرده گل دارد. گل پرده حواس مرا پرت میکند. چون در نهجالبلاغه میفرماید: پرده را بردار، من میگویم: پس کاشیکاری جلوی محراب نکنید. اگر یک چیزی میگویی، سندش هم بگو که به این دلیل مردم توجیه شوند. سند توبیخ گفته شود.
3- حفظ روابط عاطفی در خانواده
لحن خالی از عاطفه نباشد. «يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا» (هود/42) نوح پسر نااهلی داشت. وقتی میخواست بگوید: سوار کشتی شو. کفار غرق میشوند. باز گفت: پسر عزیزم. «ارْكَبْ مَعَنا». در قرآن چهار بار « يا بُنَيَّ» داریم، چهار بار هم «یا أبت» داریم. « يا بُنَيَّ» یعنی پسر جون، «یا أبت» یعنی پدر جان! یعنی جان یادتان نرود. فاطمه خانم! فاطی بلند شو نماز بخوان. فاطمه جون، فاطمه خانم! در توبیخ لحن عاطفی فراموش نشود.
توبیخ متناسب با جرم باشد. «زاغُوا أَزاغ» (صف/5) کج شدند، کجشان کردیم. میگفتند: دست خدا بسته است. «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَة» (مائده/64) خدا توبیخ میکند، میگوید: «غُلَّتْ أَيْدِيهِم» (مائده/64) «مغلول، غلَّ»، «زاغو، زاغَ»، «اذکرونی، اذکرکم» یادم باشی، یادت میکنم. یعنی توبیخ مناسب با طرف باشد. مثلاً یک آخوند را اگر مجرم شد خواسته باشند توبیخش کنند عمامهاش را برمیدارند. چرا؟ برای اینکه تناسب طلبه با توبیخ این است که عمامهاش را بردارند. اما آدم کت شلواری اصلاً عمامه ندارد. توبیخ او یک چیز دیگر است. باید توبیخ با طرف سنخیت داشته باشد. از فرد و فامیل و همشهری به فرد و فامیل و همسایه سرایت نکند. یک عرب کثیف میبینی، میگوید: عربها کثیف هستند. چرا میگویی: عربها!؟ یک عرب بود. یک فارس بد بود. فارسها دزد هستند. یک بچه من غلط کرد. قرائتی را میگویی؟ بچههایش بردند و خوردند؟ چرا میگویی: بچههایش؟ بگو: این بچهاش. یک دخترش رفتار بد کرد. چرا میگویی: دخترهایش؟ چرا میگویی: کاشانیها؟ قمصریها؟ تبریزیها؟ شما اگر از یک نفر یک خلاف دیدی حق نداری این خلاف را به فامیل و منطقه و شهر سرایت بدهی؟ اینها شرعاً حرام است.
در توبیخ از وجدان طرف کمک بگیر. یک نفر غیبت میکند. وقتی میخواهی بگویی: غیبت نکن حرام است. «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتا» (حجرات/12) تو اگر برادرت از دنیا برود، حاضر هستی گوشت برادر مردهات را دهان بگیری و بخوری؟ «فَكَرِهْتُمُوه» هرگز این کار را نمیکنی. تو که گوشت برادر مردهات را نمیخوری، غیبت هم نکن. غیبت به گوشت مرده خوری تشبیه شده است. آن هم گوشت مرده برادر. چون اگر از زنده گوشت بکنی جایش پر میشود. غیبت چون آبرویت رفت، دیگر جایش پر نمیشود. مرده را اگر بکنی، جایش پر نمیشود. از زنده بکنی جایش پر میشود. اما گوشت مرده را بکنی جایش پر نمیشود. غیبت هم چون آبرو میرود، دیگر مثل گوشت مرده جایش پر نمیشود. بعد هم میگوید: کسی که غیبتش را میکنی برادرت هست. دشمنت نیست. حالا یک غلطی کرد. تو که غلط او را میگویی. این برادر توست. از برادری بیرون نرفته است. اگر این آقایی که توبیخش میکنی، دست از کارش برداشت. به خاطر کارهای گذشتهاش دیگر... خدا میگوید: «يُحِبُّ التَّوَّابِين» (بقره/222) بله غلط کرد، توبه کرد. خدا هم توبه کنندهها را دوست دارد.وقتی خود طرف خودش را توبیخ میکند میگوید: اشتباه کردم. عذرخواهی میکند، ملامت میکند دیگر شما روی زخمش نمک نپاش. اگر خود شخصی که توبیخ میکند...
در توبیخ شرایط را در نظر بگیرید. زنهای مصر توبیخ کردند که زلیخا عاشق یوسف شده است. خودشان که یوسف را دیدند دستشان را بریدند و دست از خوردن کشیدند. زلیخا گفت: «فَذلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيه» (یوسف/32) دیدید من... صد رحمت به گور پدر من! یک عمری یوسف در خانهام بود فقط عاشقش شدم. شما یک نگاه کردید دستتان را بریدید. یعنی شما که توبیخ میکنی، خودت هم جای من باشی، همین کار را میکنی. شرایط را در نظر بگیرید.
4- توبیخ همراه با محبّت، نه عدالت
ملامت نباید مانع محبت باشد. خدا یونس را ملامت کرد. از مردم قهر کرد، آمد سوار کشتی شد. گفت: هرچه این مردم را نصیحت میکنم، حضرت یونس گفت: خدایا من هرچه این مردم را نصیحت کردم، گوش ندادند. ولشان کن. ما از این منطقه رفتیم. بار و بنهاش را برداشت و سوار کشتی شد. کشتی به مانعی برخورد. یک نهنگی جلوی کشتی آمد. نمیگذاشت کشتی برود. گفتند: یک خوراک، یک نفر در دریا بیافتد، خوراک نهنگ شود، شکم نهنگ سیر شود ما را رها میکند. قرعه کشیدند به نام یونس افتاد. یونس را در دریا انداختند. یا خودش پرید! یک نهنگ یونس را قورت داد. «فَنادى فِي الظُّلُمات» (انبیاء/87) یونس در دل دریا گفت: خدایا من نباید مردم را رها کنم. مردم هرچه هم بد هستند، نباید با آنها قهر کنم. خدایا مرا ببخش. ««سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِين» نهنگ کنار دریا آمد، یونس را پرت کرد. بدنش زخمی بود. با بوته کدو، که یکی از آیههای داروی گیاهی این است. «شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ» (صافات/146) بالاخره یونس را بازسازی کرد و دوباره گفت: پیغمبر شو. یعنی اگر یک کسی خلاف کرد گوشمالیاش بده، اما دوباره سر کارش بگذار. برای همیشه سه طلاقهاش نکن. یک کسی اگر خلاف کرد، توضیح بده و توبیخش بکن، اما بعد از اینکه بازسازی شد، باز هم او را به کار بگیر.
موضوع توبیخ باید یک چیز اساسی باشد. سر چیزهای جزئی توبیخ نکنید. توبیخ باید بعد از اتمام حجت باشد. اول به او ابلاغ کنید که بصیر شود. همین دزدی که میگویند: چهار انگشتش را قطع کن. اگر دزد را گرفتند و گفت: این آیه «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَة» (مائده/38) آیهای که دست دزد را ببرید، به گوشم نرسیده بود. اگر آیه به گوشش نرسیده باشد، دستش را قطع نمیکنند. یعنی توبیخ، دست قطع، تهدید، حکم، باید به طرف ابلاغ شده باشد. هنگام توبیخ دوستان مواظب باشید دشمن از او سوء استفاده نکند. ممکن است کسی را توبیخ میکنید دشمن از او سوء استفاده کند. مواظب باشید دشمن سوء استفاده نکند.
5- توبیخ، به دور از انگیزههای شخصی
انگیزه توبیخ مسائل شخصی نباشد. قرآن در یک آیه میگوید: پیغمبر عدهای تو را توبیخ میکنند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقات» (توبه/58) میگویند: پیغمبر زکاتها را میگیرد، معلوم نیست چه میکند؟ به چه کسی میدهد؟ خمس و سهم امام را بردند و خوردند. معلوم نیست. قرآن میگوید: اینکه دارد نیش میزند و توبیخ میکند چون چیزی به خودش ندادی. «فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا» اگر یک چیزی به خودش بدهی راضی است. عروسیشان پر از گناه بود. خیلی بد بود. میدانی چرا؟ برای اینکه او را دعوت نکردند. اگر دعوت میکرد، آرایش میکرد و خودش مینشست، همه گناهها را هم خودش انجام میداد. چون دعوتش نکردند... توبیخ شما شخصی و کینهای نباشد. مکتبی باشد. میخواهم چه بگویم؟ میخواهم بگویم امام باقر، باقر یعنی شکافنده. یک کلمه اسلام را داخل شوی، از آن یک کلمه صد کلمه درمیآید. این را باقر میگویند. یعنی شکافنده، یعنی در عمق برویم از آن مطلب بیرون بکشیم. علامه طباطبایی در آیه 101 سوره بقره میگوید: این آیه یک میلیون و دویست هزار رقم معنا دارد. ما در فارسی کلمه شیر چند معنا دارد. شیر گاو، شیر خشک هست، شیر سماور هست، شیر در جنگل هست. یک کلمه شیر ده رقم داریم. در قرآن کلماتی هست که بیش از یک میلیون و دویست هزار رقم معنا پخش میشود. اینکه میگویم: ما نیاز به حوزه علمیه داریم، بخاطر همین است. امام باقر مؤسس حوزه علمیه شد.
یک چیزی میگویم برای مناطق سردسیر، بعضی از مناطق ایران تابستانها خنک است. فرماندارها، شهردارها و مسئولین مناطق سردسیر یک منطقهای را اردوگاه درست کنند یا برای دانشجوها، یا برای طلبهها، که تابستان اگر بندرعباس و قم و سمنان و بوشهر و خوزستان داغ است، آنهایی که میتوانند تکان بخورند یک ساکی درست کنند، چهل نفر با یک مربی به منطقه سردسیر بروند، تابستان سه ماه است، دو ماه را لااقل درس بخوانند. حالا یک ماه را استراحت کنند. نگذاریم مناطق سردسیر گنجشک و کلاغ پر بزند، و جوانهای خوش استعداد از طلبهها و دانشجوها در هوای داغ بال بال بزنند. نخ و سوزن هست فقط یک خیاط میخواهد اینها را به هم وصل کند.
یکوقت من به امام جمعه شهر کرد گفتم: شهر کرد خنک است. یاسوج خنک است. یک قطعه زمین بگیرید مثل عرفات، یک خیمه یا یک کانکس یا چادر بزنید، برنامه ریزی کنید که پنج میلیون دانشجو سه ماه بیکار نباشد. یعنی پانزده میلیون روز! طلبهها هم همینطور است. ما میتوانیم «رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْف» (قریش/2) زمین هست، هوای خنک هم هست، مشکل ما در این است که اینها را خوب استفاده نمیکنیم. یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
در قرآن سورهای به نام سوره ابراهیم هست. در این سوره ابراهیم، چند تا «سَخَّر» هست. یعنی به تو دادم، به تو دادم. آیه 31 سوره ابراهیم میگوید، برای مدیریت کشور خوب است. میگوید: همه چیز داری. آب داری، خاک هم داری. حال کار نداری باید گندم بخری. پدرت نجار است، تو هم لیسانس هستی. حال کار نداری. منتظر هستی دولت استخدامت کند. دولت هم نمیتواند هشت میلیون لیسانس استخدام کند. آیه قرآن در مورد مدیریت هست. خواهش میکنم اگر مدیری پای تلویزیون هست عنایت کند. سوره ابراهیم، جزء سیزدهم، آیه 32 به بعد است. «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ» آسمانها را خلق کرد. « وَ الْأَرْضَ» زمین، «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» آب، باران. «فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً» میوهها، «وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ» کشتی، «وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ» (ابراهیم/32) نهرها، «وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ» خورشید، «وَ الْقَمَرَ» ماه، «وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ» (ابراهیم/33) هی میگوید: خورشید دادم. دریا دادم. رودخانه دادم. زمین دادم. باران دادم. میوه دادم. «وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ» (ابراهیم/34) هرچه خواستی به تو دادم. «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» تو نمیتوانی نعمتهای خدا را بشماری. میگوییم: پس تو خدایی که آسمان و زمین و باران و میوه و کشتی و نهر و دریا و خورشید و ماه و شب و روز دادی، پس ما چرا معطل هستیم؟ میگوید: بی عرضگی خودت است. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» (ابراهیم/34) مدیریت ضعیف است. سوزن هست، نخ هم هست. لباس پاره است. تو خیاط نیستی! این آیه برای... مناطق گرمسیر داریم. مناطق سردسیر داریم. مسئولین خوب داریم. دانشجو و طلبه دبیرستانی هم داریم. اما یک برنامهریزی نیست که «لِإِيلافِ قُرَيْشٍ، إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْف» (قریش/1 و 2) جابجا شویم. یکبار این فکر را کرد.
6- تأسیس حوزه علمیه توسط امام باقر(علیهالسلام)
حوزه امام باقر حوزه گرمی بود. امامان قبل از امام باقر نتوانستند حوزه را درست کنند. حضرت امیر 25 سال خانه نشست. امام حسن در حصر بود. امام حسین شهید شد. امام سجاد باز در حصر بود. تنها زمانی که توانستند یک مقدار نفس بکشند، امام باقر یک خورده... چون بنی امیه سقوط کرده بود، بنی عباس هم هنوز رشد نکرده بود که امام را بکشد. بنی عباس بیش از بنی امیه امام کشت. ولی چون اول کارشان بود با اهل بیت کوتاه میآمدند. همین مقداری که کوتاه آمدند، امام باقر یک حوزه علمیه درست کرد. چه حوزه علمیهای، بعد هم امام صادق. این مسأله استفاده.
امامان ما علم غیب دارند. یک کسی به یک خانمی قرآن درس میداد. این برای خطر کلاسهای خصوصی است. آخر بعضیها برای اینکه بچهشان دانشگاه برود، معلم خصوصی میگیرند. معلم خصوصی طوری نیست. به شرطی که خانم برای خانم و آقا برای آقا درس بدهد. یک کسی معلم خصوصی بود. معلم قرآن گرفته بود برای یک خانمی. خلوت بود از این خانم خوشش آمده بود. دست کرد در سینه این خانم، سینه خانم را بگیرد. امام باقر یک روز این معلم را دید، گفت: دیگر شما نمیخواهد درس قرآن بدهی! یعنی یک گناهی را در یک اتاق، نیت گناه کرد. دست هم دراز کرد، ولی گناه نشد. ولی امام باقر فرمود: تو کلاست را تعطیل کن. یعنی چه؟ یعنی امامان ما از کارهای ما آگاه هستند.
ابا بصیر به امام باقر گفت: اوه...! چقدر حاجی! «مَا أَكْثَرَ الْحَجِيجَ» چقدر مکه شلوغ است؟ امام باقر دستی به چشم ابا بصیر کشید، چشمهایش بینا شد. گفت: حالا نگاه کن. گفت: اِ... کجا رفتند؟ یعنی گفت: در ظاهر اینها حاجی هستند. باطنش هیچی نیست. شیوخ عرب آل سعود، دیگران، اینها در ظاهر خادم الحرمین هستند. الآن خادم اسرائیل و آمریکا هستند. خدا یک چیزی بگوید، اسرائیل هم یک چیزی بگوید، خادم الحرمین تسلیم آمریکا است و تسلیم خدا نیست. نگاه به پزها نکنید. شاه هم... ما خودمان شاه داشتیم قرآن چاپ میکرد. شاه مکه رفت و لباس احرام پوشید. مسجد ساخت و قرآن چاپ کرد.
گاهی هم ظاهر را انجام میدهند. شاه به قم برای ملاقات آقای بروجردی آمد، عصای آقای بروجردی که افتاد، شاه عصای آقای بروجری را برداشت و بوسید و به آقای بروجردی داد. اینها گاهی به علما تظاهر هم میکنند و ما مخلص علما هستیم. هرچه شما دستور بدهید. ولی دروغ میگویند.
ابابصیر نابینا بود. امام باقر با معجزه دست کشید و چشمش بینا شد. فرمود: حالا نگاه کن چند نفر هستند؟ دید جمعیتی که گفت: چقدر حاجی زیاد است، دو سه حاجی بیشتر نبودند. گفت: اینها جیغ میزنند. نامه به امام حسین دوازده هزار تا بود ولی طرفدار امام حسین 72 نفر بودند. امام باقر فرمود: اگر یک چیزی از من شنیدید بپرسید از کدام آیه درآوردید؟ «إِذَا حَدَّثْتُكُمْ بِشَيْءٍ فَاسْأَلُونِي مِنْ كِتَابِ اللَّه» (كافى، ج 1، ص60) مثلاً امام باقر فرمود: اگر حدیثی از من شنیدید نگویید امام باقر فرموده است. بگویید: ریشه این حدیث از کجاست؟ تا من بگویم تمام کلمات ما ریشهاش از قرآن است. یک مثل هست تکراری است ولی بگویم.
وقتی شیعه مسح میکشد، جلوی سرش را مسح میکشد. اهل سنت که مسح میکشند، همه سرشان را مسح میکشند. به امام صادق گفتند: چرا شما هنگام مسح کشیدن اینجا را مسح میکشی؟ اهل سنت همه را مسح میکشند. امام باقر فرمود: قرآن میگوید، در کدام آیه میگوید؟ «وَ امْسَحُوا» (مائده/6) مسح کنید، نگفته: «و امسحوا رؤوس» رأس یعنی سر. نگفته: «و امسجحوا رؤوسکم» فرموده: «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُم» بِ بِ... وقتی میگوید: «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُم» یعنی یک گوشه سر را مسح کن. اگر میگفت: «و امسحوا رؤوسکم» سرتان را مسح کنید، دست به همه سر میکشیدیم. وقتی میگوید: «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُم» یعنی یک گوشه. از این حدیث چه میفهمیم؟ میفهمیم که قرآن کتابی نیست که هر صفحهاش یک نکته داشته باشد، یا هر سطرش یا هر کلمهاش. بلکه هر حرفش یک نکته دارد.
شما در قرآن وقتی میگویی: «والذین» یا وقتی میگویی: «فالذین» این «و آمن» با وقتی میگویی: «فامن» کلی نکتهاش فرق میکند. امام باقر حوزه علمیه درست کرد. هم خواهرها و هم برادرها وقتی کلاس تبلیغ میکنند، قانع به لیسانس ادبیات و عربی و حوزه علمیه سال چهار و پنج نباشید. تا آخر عمر باید چیز یاد بگیرید. خدا به پیغمبر میگوید: فکر نکنی فارغ التحصیل هستی. ما در اسلام فارغ التحصیل نداریم. «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً» (طه/114) تو پیغمبر هم باید تحصیلت را ادامه بدهی. امام صادق فرمود: اگر هر شب جمعه علوم ما زیاد نشود، به روغن سوزی میافتیم. «لَنَفِدَ مَا عِنْدَنَا» (بصائر الدرجات/ص130) پیغمبر فرمود: شبی که میخوابم اگر در آن شب علم من زیاد نشود، آن روز برای من بیبرکت است. وقتتان را به مقداری که سلامت تو تأمین شود، ورزش کن. ورزش برای سلامتی است. شغل نیست. شما چه کاره هستی؟ من ورزشکار هستم. دیگر؟ خوب ورزشکار هستم. ورزش برای اینکه یک کار دیگر انجام بدهی. متکا برای این است که آدم وقت خواب سرش را روی آن بگذارد. متکا این نیست که من بغل کنم. من متکا دارم. متکا داری که... متکا شغل نیست.
به کسی گفتند: شما چه کاره هستی؟ گفت: پیشنماز هستم. گفت: خوب شغلی داری. شغل من هم معلوم شد. گفت: شغل شما چیست؟ گفت: من هم پس نماز هستم. اگر یک متر جلوتر شغل است. پس یک متر عقب تر هم شغل است. نه پیش نماز، پیش نماز یا باید بگوید. یا بنویسد. یا درس بخواند. یا درس بدهد، یا مشکل مردم را حل کند. یعنی صرف اینکه من یک متر جلوتر هستم، یک متر جلوتر اگر یک متر جلوتر شغل است، بگویید... یک متر عقبتر هم شغل است. پیشنمازی شغل نیست. امیرالمؤمنین پیشنماز بود. پیغمبر و علما و مراجع پیشنماز بودند. ولی همه درس دارند. بحث دارند. «کن عالما او متعلماً او محبا» یعنی باید یا استاد باشی، یا شاگرد باشی. گاهی هم آدم در یک محله موفق نیست، جایش را عوض میکند. ممکن است کسی اینجا موفق نباشد، جای دیگر برود موفق باشد.
امام باقر حوزه علمیه تشکیل داد. استعدادها را شناسایی میکرد. برای هر گروهی یک خط ویژه میرفت. امام صادق هم همینطور بود. در مسأله طب، در مسأله فقه، در مسأله تفسیر، در مسأله کلام، هر شاگردی رشتههای تخصصی تربیت کردند. هرچه میگویم از...
امام باقر به دو نفر فرمود: «شرّقا او غرّبا» به شرق بروید یا به غرب بروید، «فلا تجدان علما صحيحا الا شيئا خرج من عندنا» به شرق و غرب بروید علم واقعی نزد ما است. ما یک تقاضا داریم. مهمترین سؤالات روانشناسی، جامعه شناسی، هنر، حقوق، مهمترین سؤالات خودتان را ببینید، مراجع ما حرف دارند یا ندارند. اسلام حرف دارد یا ندارد؟ زشت است بگویم. ولی اجازه بدهید بگویم.
من عرض کردم ملا نیستم. این تفسیر نوری که نوشتیم. دو تا از دکترهای حقوق، یکی دکتر حقوق جوان و یکی دکتر حقوق سابقه دار که استاد دانشکده حقوق است، ده، دوازده کتاب حقوقی نوشته که کتاب درسی است. این دو نفر آمدند، من هم حقوقدان نیستم. سیکل هم ندارم. فقط در قرآن یک خورده کار کردم. آمدند یک دور تفسیر نور ما را دیدند. دو هزار و هفتصد نکته حقوقی از تفسیر من بیرون کشیدند. حقوق کیفری و جزایی و آئین دادرسی و چه و چه... حقوق بین الملل، همه در قرآن هست. اینها در آوردند و یک متاب هفتصد صفحهای حقوقی شد. آمدند خانه و گفتند: ما نمیدانستیم قرآن در مسأله حقوق اینقدر حرف دارد. گفتم: من هم حقوقدان نیستم. دیگر از دست من رد شده است. مثل آدمی که درس نخوانده ولی شعر میگوید. علم آشپزی نخوانده ولی انواع غذاهای لذیذ را میپزد. بعضیها هم لیسانس آشپزی دارند، اشکنهشان هم خراب میشود. حالا آن کتاب را بردند ترخیص کنند، در حدود سیصد صفحه کتاب درسی رشته دانشگاهی است. راجع به ساخت و ساز حرف داریم. صدها آیه در مورد بنایی و معماری داریم. کسی اینها را نگفته است.
7- دعوت از جوانان برای ورود به حوزههای علمیه
امام باقر حوزه علمیه تشکیل داد. ما باید در هرجا حوزه علمیه داشته باشیم. من سه دور آفریقا رفتم. هر بار به هر کشور آفریقایی وارد شدم، گفتند: آقا شما مطهری ندارید به ما یک ماشین بدهید. این فکر میکرد، مثلاً یک اتوبوس میآید، میگوییم: صد تا مطهری سوار شوید بروید. گفتیم: در ایرانش هم نیست. حوزه علمیه امام باقر خیلی مهم است.
من دعوت میکنم کسانی که پسر و دختری دارند، البته باید با علاقه باشد. یکوقت کسی دوست ندارد، با زور نمیشود. اگر یکوقت پسر و دختر شما طلبگی را دوست دارد، یک بچهتان را وقف اسلام کنید. شما چهار بچه داری، یک بچهات را به قصد اسلام شناس وقف اسلام کن. در فکر امام جمعه و قرائتی و قاضی و اینها نباشید. من میخواهم این را وقف دین کنم. برود عمیق اسلام را یاد بگیرد، خودش انشاءالله عمل کند و به دیگران هم بگوید. هرکدام یکی از بچههایتان را وقف کنید. از افراد خیر هم تقاضا میکنیم بیایند حوزه علمیه بسازند. من خیلی غصه خوردم. دو سال پیش یک قصهای شنیدم سوختم. سوختم! مدیر حوزه به من گفت: هزار نفر لیسانس به بعد آمدند طلبه شدند، ما در قم تختخواب نداشتیم. چرا باید حوزه علمیه قم برای هزار نفر لیسانسی که آمدند طلبه شوند، یک اتاق نداشته باشد. آنوقت دانشگاه ما ششصد هزار تا، هشتصد هزار تا دانشگاه میروند؟ حالا بعدش هم لیسانس میشوند کاری ندارند. اما الآن آخوند بیکار نداریم. لیسانس بیکار خیلی داریم. اینطور نیست این طرف گرسنگی باشد. این خبرها نیست. اگر بنا باشد سیر شوی، آخوند هم شوی سیر میشوی. بعضیها میترسند فکر میکنند دکتر و مهندس شوند سیر هستند، آخوند شوند گدا هستند. اینطور نیست! ما خیلی دکتر و مهندس داریم مشکل دارد. خیلی آخوند هم داریم سیر است. یک خورده ایمان ما ضعیف شده است.
مثل بعضیها میگوییم: چرا ازدواح نمیکنی؟ چرا بچهدار نمیشوی؟ میگویی: به تربیت دو بچه نمیرسم! تو ایمانت ضعیف است. آدم هست ده تا بچه دارد یکی از یکی بهتر. آدم هست دو تا بچه دارد، هر دو مثل دو تا گوساله هستند. اینکه شما دو بچه داشته باشی و حتماً هر دو خوب باشند، هیچ دلیل علمی و عقلی نداریم که آنهایی که بچهشان کمتر است، ادب بچهشان بیشتر است. نه! دل به دریا بزنید یک بچهتان را وقف امام زمان کنید.
خدایا به ما توفیق بده حوزههای علمیه امام باقر را رونق بدهیم. باقر یعنی شکافنده علم، یعنی غواصی دریا، خدایا توفیق پژوهش عمیق به ما مرحمت بفرما. خدایا تعطیلاتی که داریم در مناطق گرمسیر و سردسیر، یک مدیریتی به ما بده که از این مناطق به نحو احسن استفاده کنیم.