آشنایی با شاهنامه ، کلیات (قسمت اول)
شنبه 19 تیر 1395 9:10 AM
هنگامی که زبان دانش و ادبیات در ایران زبان عربی بود، فردوسی با سرودن شاهنامه با ویژگیهای هدفمندی که داشت زبان پارسی را زنده و پایدار کرد. شاهنامه، حافظ راستین سنتهای ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بیوجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود میشد و اثری از آنها به جای نمیماند.
شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی دربرگیرنده حدود ۶۰٬۰۰۰ بیت و یکی از بزرگترین و برجستهترین سرودههای حماسهای جهان است که سرایش و ویرایش آن دستآورد سی سال رنج و تلاش خستگیناپذیر این سخنسرای بزرگ ایرانی است.
در برخی روایتهای مردمی شمار بیتهای شاهنامه «چهلهزار» یاد شده است، در حالی که به گواهی بیتی از متن شاهنامه و همینطور منابع دیگری مانند بنداری، ریاحی و علوی توسی شاهنامه ۶۰٬۰۰۰ بیت دارد. با وجود این سخن، یکی از کهنترین دستنویسهای کامل شاهنامه، شاهنامه بریتانیا (۶۷۵ هجری) ۴۹٬۶۱۸ بیت دارد. شاهنامه ویرایشی خالقی مطلق نیز ۴۹٬۵۳۰ بیت دارد. همچنین حمدالله مستوفی در نسخههایی که در سده هشتم دیده، بیش از پنجاههزار بیت نیافته است.
شاهنامه به نام «خداوند جان و خرد» آغاز میشود. اینکه از صفات بیکران خداوندی، بر جان آفرینی و خردبخشی او تکیه میکند، نشاندهننده این است که مهمتر از هر چیزی جان است و زندگی که باید با خردمندی توام باشد و همانطور که موضوع سخن در سراسر شاهنامه عشق به زندگی و آسایش و نیکبختی انسانها و پرهیز از آزار دیگران و نفرت از جنگ و کشتار و خونریزی و ویرانگری است. زندگی انسانها و اندیشه و رفتار آنها باید بر پایه خرد باشد و سرپیچی از آن مایه تیرهروزی است.
شاهنامه داستان قهرمانان ایران باستان است و خواننده را به سدهها و هزارههای ایران باستان بازمیگرداند. هنگامی که زبان عربی با شمشیر اعراب، زبان بنیادین شناخته شده بود و خون پارسیزبانان ریخته میشد، فردوسی شاهکار خود شاهنامه را به زبان پارسی نوشت. شاهنامه یادگار قرن چهارم، قرن اعتلای فکری و فرهنگی ایران، عصر خردگرایی و آزاد اندیشی، عصر پرورش رازی و ابن سینا و بیرونی است. روزگاری که در آن اندیشیدن و خرد ورزیدن بر دلهای فرهیختگان عصر حکومت میکرد. فرهنگ شاهنامه انعکاس فرهنگ ساسانی در آیینه عصر سامانی است. جهانبینی روزگاری است که فرهنگ تابناک آن با سیاست محمود غزنوی به ضعف گرایید و با استیلای سلجوقیان به کلی از میان رفت.
نظم شاهنامه و ناموری آن در ایران باعث تغییر بزرگی در ایجاد منظومههای حماسی بزرگ شد. شاهنامه با اینکه نتیجه خیزش بزرگ ملی ایرانیان در زنده کردن افتخارات ملی بود، رویش تازهای در نظم داستانهای حماسی پدید آورد و فردوسی پیشرو جنبشی شد که به یاری آن پهلوانان و بزرگان ملی ایران که از یادها رفتهبودند، یکباره به روی آمدند و شهرتی شگرفی پیدا کردند. اما فردوسی همه پهلوانان ایران را زنده نکرد، زیرا نظم همه داستانهای ملی چند برابر نظم شاهنامه زمان میخواست و این در توان یک نفر نبود. برای نمونه، او به اشارههای کوتاهی از گرشاسپ، سام و فرامرز بسنده کرد و از داستان بانو گشسپ چیزی نگفت.
اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمیشود و پیش از آنکه مجموعهای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامهای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواستههای جمعی ملتی کهن دارد. ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است.
فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان مینهد که به قول خودش باد و باران قادر به آسیب و گزندی بدان نیستند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد.
فردوسی قصد داشت با قلمش به مردم یادآوری کند چه بودند و حال چه شدند. او توانست با قلم و سرشت زیبای خود، زبان پارسی را به مردم بازگرداند، اما به دلیل برخی از شعرهایش، مورد خشم خلیفه وقت قرار گرفت. فردوسی و بابک تلاش بسیاری کردند تا به ایرانیان، هویت راستین شان را یادآور شوند. فردوسی تا حدودی موفق بود و توانست با شاهنامه، زبان پارسی را به ایران زمین بازگرداند، بابک اگرچه بهدست خلیفه عباسی کشته شد ولی داستان جوانمردی او نیز در تاریخ ایران ماندگار شد. شاهنامه نه تنها بزرگترین و پرمایهترین مجموعه شعر به جا مانده از عهد سامانی و غزنوی است، بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران باستان و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی به شمار میرود. فردوسی طبع لطیفی داشت، سخنش از طعنه، هجو، دروغ و چاپلوسی به دور بود و تا جایی که میتوانست از به کار بردن کلمههای غیر اخلاقی خودداری میکرد.
شاهنامه فردوسی بزرگترین کتاب به زبان پارسی است که در همه جای جهان مورد توجه قرار گرفته است. شاهنامه نفوذ بسیاری در جهتگیری فرهنگ فارسی و نیز بازتابهای شکوهمندی در ادبیات جهان داشته است و شاعران بزرگی مانند گوته و ویکتور هوگو از آن به نیکی یاد کردهاند. نخستین شخص اروپایی که از فردوسی و شاهنامه سخن گفت، سر ویلیام جونز انگلیسی بود که در کتاب «شرح ادبیات آسیایی»، پارههایی از شاهنامه را در سال ۱۷۷۴ میلادی بازگردانی کرد، اما چون او چندان از زندگی فردوسی آگاهی نداشت، شاهنامه را اثر چند شاعر میدانست. از سال ۱۸۳۸ تا ۱۸۷۸، یکی از مهمترین بازگردانهای شاهنامه به زبان فرانسوی توسط ژول مل انجام گرفت.
فردوسی هنگامی شاهنامه را به نظم کشید که زبان پارسی دستخوش آشفتگی بود. او با سرودن شاهنامه از آشفتگی و افزونی آن جلوگیری کرد. زبان زنده روزگار او پارسی سره نبود، بلکه پارسی دری بود و اگر میخواست تنها از پارسی سره بهره گیرد که بسیاری از واژگان آن رهاشده و مرده بود، شاهنامه همچون بسیاری از آثار ادبی سدههای پیشین از بین میرفت. با اینکه شاهنامه، برگردانی از چند نثر کهن همچون شاهنامه ابومنصوری است، فردوسی در زمانهای مناسب از واژگان دخیل عربی بهره میگرفت تا مردم ایران سخنان او را به آسانی بخوانند و بفهمند. شمار واژگان عربی شاهنامه ۸۶۵ است که چندی از آنها عبارتند از: شمع، صدف، طلسم، طول، عجم، عاشق، عکس، غول، فدا، قیمت، کعبه، لیکن، مدح، مقدس، نحس، نشاط، وحشی، هندسه، یتیم، یقین.
آغاز سرودن شاهنامه را بر پایه شاهنامه ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی میدانند، اما با مطالعه زندگینامه فردوسی میتوان چنین برداشت کرد که وی در جوانی نیز به سرایندگی میپرداخت و چه بسا سرودن داستانهای شاهنامه را در همان زمان و بر پایه داستانهای کهنی آغاز شده باشد که در داستانهای گفتاری مردم جای داشتهاند است. شاهنامه نگاهبان راستین سنتهای ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بدون وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود میشد و اثری از آنها به جا نمیماند. در برخورد با قصههای شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمیتوان بسنده کرد. زبان قصههای اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است و بیتوجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصههای معمولی تنزل میدهد. اساس حماسه ملی ایران بر نبرد جاودانی میان نیکی و بدی، روشنایی و تاریکی است. نیروهای اهریمنی بیداد و دروغ و جادو و فریب و پیمانشکنی و دژخویی و ویرانگری و مرگ و نیستی است که در وجود آفات طبیعی و دیوان و دشمنان نمودار میشوند. فضیلتهای اهورایی دادگری و مهرورزی و آشتیجویی و آبادگری و شادمانی است که در وجود پهلوانان ایران پدیدار است. شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستیاند. جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کینخواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و... همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند.
تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبیها در برابر ظلم و تباهی است. ایران سرزمین آزادگان است که همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار میگیرد. زیبایی و شکوه ایران، آن را در معرض مصیبتهای گوناگون قرار میدهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمانش بر میخیزند و جان بر سر این کار مینهند.
برخی از پهلوانان شاهنامه نمونههای متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذراندهاند. پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دستهاند.
شخصیتهای دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است. آنها مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند.
قهرمانان شاهنامه با مرگ، همواره در ستیزند، نه به معنای روی گردانی از مرگ و پناه بردن به کنج عافیت، بلکه در مواجهه و درگیری با خطرات بزرگ به جنگ مرگ میرود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ میدزدد..
اغلب داستانهای شاهنامه بیاعتباری دنیا را به یاد خواننده میآورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار میخواند، ولی در همین حال هنگامی که نوبت به سخن عاشقانه میرسد فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی موضوع را میپروراند.
فردوسی بازگوینده بخشی از سخنان خود را شخص پیر و سالخوردهای بیان میکند که به یقین یکی از کسانی بود که ابومنصور معمری برای نوشتن شاهنامه ابومنصوری گماشتهبود که آن شخص پیر ماخ هروی بود که فردوسی او را با نام پیر خراسان شناساندهاست.
نخستین کتاب نثر فارسی که بهعنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامهای منثور بود. این کتاب به دلیل آنکه به دستور و سرمایه ابومنصور توسی گرد آمد، به «شاهنامه ابومنصوری» شهرت دارد. اصل کتاب از میان رفته و تنها مقدمه آن، حدود پانزده صفحه، در بعضی نسخههای خطی شاهنامه موجود است.
علاوه بر این شاهنامه، یک شاهنامه منثور دیگر به نام شاهنامه ابوالموید بلخی وجود داشته که گویا قبل از شاهنامه ابومنصوری تألیف یافته است، اما چون به کلی از میان رفته درباره آن نمیتوان اظهارنظر کرد.
پس از آن، در قرن چهارم شاعری دقیقی کار به نظم در آوردن داستانهای ملی ایران را شروع کرد. دقیقی زردشتی بود و در جوانی به شاعری پرداخت. او در مدح برخی از امیران چغانی و سامانی اشعاری را سرود و از آنها جوایز گرانبها دریافت کرد. دقیقی به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت شاهنامه منثور ابومنصوری را به نظم در آورد. دقیقی، تنها هزار بیت شاهنامه را سروده بود و هنوز جوان بود که کشته شد (حدود ۳۶۷ یا ۳۶۹ قمری) و بخش عظیمی از داستانهای شاهنامه ناسروده ماند. فردوسی استاد و هشمهری دقیقی کار ناتمام او را دنبال کرد. از این رو میتوان شاهنامه دقیقی را منبع اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه دانست. درونمایه داستانهای شاهنامه در روزگار هخامنشیان نیز در انجمنهای ویژه بازگو میشد. مهری از زمان ساسانیان هست که کیومرث را با پاها و بدن پشمالو و چهرهای میان انسان و حیوان نشان میدهد که حیوانات در کنار او هستند.
محتوای شاهنامه با ويژگیهای خاص خود سبب شده است هويت ملّی تا امروز استمرار يابد:
یکپارچگی سیاسی: در سراسر شاهنامه هيچ دورهای نيست كه ايران بدون فرمانروا باشد، حتّی فرمانروای بيگانهای چون اسكندر را از تاريخ حذف نكرده، بلكه هويت ايرانی بدو دادهاند.
یکپارچگی جغرافیایی: از آغاز شاهنامه تا دوران فريدون، فرمانروايان ايرانی بر كلّ جهان فرمان میرانند و از ايرج به بعد بر ايرانشهر كه تا پايان شاهنامه كانون رويدادهاست، هر چند در دورههای مختلف مرزهای ايرانشهر تغيير میكند. مثلا زمانی ارمنستان بخشی از قلمرو ايران است و زمانی ديگر نيست.
یکپارچگی روایات: در شاهنامه بر خلاف ديگر منابع فارسی و عربی درباره تاريخ ايران روايات يكدست وجود دارد، بدين معنی كه خواننده هيچ گاه با روايات گوناگونی از يك رويداد واحد روبهرو نمیشود.
موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ ایران قدیم از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا انقراض حکومت ساسانیان به دست اعراب است و کلا به سه دوره اساطیری، پهلوی و تاریخی تقسیم میشود.
این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این عهد از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن به میان میآید. تمدن ایرانی در این زمان تکوین مییابد. کشف آتش، جدا کرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن در این دوره رخ میدهد. در این عهد جنگها غالبا جنگهای داخلی است و جنگ با دیوان و سرکوب کردن آنها بزرگترین مشکل این عصر بوده است (احتمالا منظور از دیوان، بومیان فلات ایران بودهاند که با آریاییهای مهاجم همواره جنگ و ستیز داشتهاند). در پایان این عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت مینشیند، اما سرانجام پس از هزار سال فریدون به یاری کاوه آهنگر و حمایت مردم او را از میان میبرد و دوره جدید آغاز میشود.
دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاهی فریدون شروع میشود. ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب به ترتیب به پادشاهی مینشیند. جنگهای میان ایران و توران آغاز میشود. پادشاهی کیانی مانند کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار میآیند. در این عهد دلاورانی همچون زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور میکنند.
سیاوش پسر کیکاووس به دست افراسیاب کشته میشود و رستم به خونخواهی او به توران زمین میرود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب میگیرد. در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت، پیغمبر ایرانیان، ظهور میکند و اسفندیار به دست رستم کشته میشود. مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود، شغاد، از بین میرود و سیستان به دست بهمن پسر اسفندیار با خاک یکسان میشود و با مرگ رستم دوره پهلوانی به پایان میرسد.
این دوره با ظهور بهمن آغاز میشود و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی میرسند. در این زمان اسکندر مقدونی به ایران حمله میکند و دارا (داریوش سوم) را میکشد و به جای او بر تخت مینشیند.
پس از اسکندر دوره پادشاهی اشکانیان در ابیاتی چند بیان میشود و سپس ساسانیان روی کار میآیند و آن گاه حمله عرب پیش میآید و با شکست ایرانیان شاهنامه به پایان میرسد.
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست