پاسخ به:پرسش و پاسخ ویژه توحید و خداشناسی
پنج شنبه 17 تیر 1395 2:55 AM
پرسش:مي خواستم بدونم که آيا کتابي هست که در خصوص پاسخ به شبهات مربوط به برهان نظم بحث کرده باشه؟
پاسخ:
1ـ حکمای اسلامی ، اگر چه از برهان نظم برای اثبات صفاتی چون حکمت خدا سود می جویند و نیز با آن وجود عالم ملکوت را اثبات می کنند ، امّا این برهان را برای اثبات وجود خدا ، برهان کار آمدی نمی دانند ؛ لذا در بحث اثبات وجود خدا ، منتقد این برهان می باشند. امّا برخی متکلّمین اصرار دارند که این برهان را در اثبات وجود خدا به کار ببرند ؛ چرا که این برهان ، ساده و عامّه فهم می باشد.
آیة الله جوادی آملی به نیابت از حکما و متکلّمین فیلسوف مشرب در کتاب « تبیین براهین اثبات وجود خدا » ، در چندین موضع ، به تفصیل به بررسی و نقد این برهان پرداخته اند.
آیة الله سبحانی نیز به عنوان فردی شاخص در میان متکلّمین و مدافع این برهان ، در کتاب « مدخل مسائل جدید کلامی » به دفاع از این برهان پرداخته اند.
شهید مطهری نیز مباحثی جامع در باب برهان نظم دارند و شبهات آن بررسی نموده اند که در مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ، ج1، ص 24 می توانید مباحث ایشان را ملاحظه فرمایید. همچنین مراجعه بفرمایید به مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ، ج4، ص 62.
2ـ در اینجا مطالبی نیز در باب اقسام براهین و برهان نظم تقدیم حضور می شود که امید است مفید فایده باشد.
ــ اقسام برهان
براهین به طور کلّی بر سه قسمند.
1) برهان اِنّی: که در آن از معلول به علّت پی برده می شود ؛ مثلاً از وجود دود بر وجود آتش استدلال می شود. این برهان از نظر منطقی پایین ترین حدّ یقین آوری را داراست. لذا فلاسفه اسلامی ،که در پی یقین صد در صدی هستند ، در اثبات وجود خدا از آن استفاده نمی کنند ؛ ولی متکلمین اسلامی که در صددند متناسب با فهم تمام اقشار بشری ، برهان اقامه کنند ، از این قسم برهان نیز استفاده می کنند.
2) برهان لِمّی: که در آن از وجود علّت بر وجود معلول استدلال می شود. این قسم برهان مفید یقین صد در صدی بوده ، خدشه ناپذیر است ؛ لکن از آنجا که مراد از خدا ، واجب الوجود(وجود صرف و بدون علّت) است ، این برهان برای اثبات وجود خدا کاربرد ندارد. چون خدا علّتی ندارد که از را آن اثبات گردد.
3) برهان از راه ملازمات عامّه: در این قسم برهان ، نه از علّت به معلول پی برده می شود نه بالعکس ؛ بلکه از وجود یکی از دو امر که ملازم یکدیگرند بر وجود امر دیگر استدلال می شود. برای مثال گفته می شود: اینجا طبقه ی بالای ساختمان است ؛ طبقه ی بالا وقتی معنی دارد که طبقه ی پایینی موجود باشد. پس زیر این طبقه ، طبقه ی پایینی نیز موجود است. در این استدلال ساده ، بالا نه علّت پایین است نه معلول آن ؛ بلکه بالا و پایین ، همواره باهم بوده ، ملازم همند. همه ی براهینی که فلاسفه اسلامی در فلسفه به کار می برند از این سنخ اند ؛ که یقین آوری آن حتّی از برهان لمّی هم بالاتر است. براهین سطوح بالای اثبات وجود خدا نیز از این قسم هستند.
ــ اقسام خداجویان.
طالبان اثبات وجود خدا از نظر سطح ادراک پنج گروهند:
1) عوام مقلّد: که فاقد قوّه ی استدلال بوده ، وجود خدا را به تقلید از دیگران می پذیرند.
2) عوام محقّق: که وجود خدا را با براهینی سطح پایین چون برهان نظم ـ با تقریر متداول ـ ، برهان حدوث و برهان حرکت پذیرفته اند.
3) خواصّ: که وجود خدا را با براهینی یقینی ولی به نوعی با توجّه به خلق او اثبات می کنند. خود این گروه نیز درجاتی دارند.
4) خاصّ الخواصّ: که در اثبات وجود خدا ، هیچ نظری به مخلوق نداشته از متن و حقیقت وجود ، بر وجود خدا استدلال می کنند.
5) اخصّ الخواصّ: که وجود خدا برایشان بدیهی بوده ، بی نیاز از اقامه ی برهانند ؛ و اگر برهانی می آورند برای دیگران است.
ــ برهان نظم.
صورت ساده ی برهان نظم چنین است.
1ـ جهان دارای نظم است. 2ـ هر نظمی ناظمی عالم و قادر دارد. 3ـ پس جهان ناظمی عالم و قادر دارد که موحّدین او را خدا می نامند.
در این تقریر ، برای اثبات ناظم غیر مادّی ، نیاز به اثبات نظم کلّ عالم است امّا با تقریر فنّی تر این برهان ، می توان از نظم جزئی نیز وجود ناظم واجب را اثبات نمود.
برهان نظم ، با اسلوبی جدید و بدون تکیه بر نظم کلّی جهان چنین است.
1ـ شکّی نیست که من به عنوان یک مجموعه ی منظم وجود دارم .
2ـ هر نظمی ناظمی دارد.
3ـ ناظم نظم موجود در من یا خودم هستم یا اجزاء من است یا طبیعت است یا عدم (تصادف) علّت نظم وجود من می باشد ، یا موجودی دیگر نظم دهنده به وجود من است.
4ـ خود من نمی توانم ناظم وجود خود باشم و این را به علم حضوری درک می کنم که من ناظم وجود خودم نیستم . اجزاء من نیز نمی توانند ناظم وجود من باشند ، چون اجزاء من از خود من تواناتر نیستند. اگر آنها چنین قدرتی داشته باشند پس من که مجموع آنها هستم به نحو اولی باید چنین قدرتی داشته باشم . طبیعت نیز یا همان خود من یا جزء من است ، یا همان موجود دیگر است یا یک مفهوم ساخته ی ذهن است. عدم (تصادف) نیز چیزی نیست که علّت واقع شود. پس تنها یک موجود دیگر است که می تواند ناظم انسان باشد.
5. آن موجود دیگر نیز یا خود موجودی غیر مرکّب است(مجموعه نیست) یا موجودی مرکّب و مجموعه است. اگر غیر مرکّب است خداست ؛ چون تنها عین الوجود می تواند مرکّب نباشد ؛ و خدا یعنی عین الوجود. امّا اگر مرکّب است خود او نیز باید دارای نظم باشد. چون فاقد یک کمال نمی تواند اعطا کننده ی آن به دیگری باشد. و اگر نظم دارد پس او نیز ناظمی دارد.
6. ناظم او نیز یا مرکّب است یا غیر مرکّب. اگر غیر مرکّب باشد خداست و الّا او نیز باید نظم و ناظم داشته باشد. و چون تسلسل محال است لذا سر این سلسله باید به یک موجود غیر مرکّب ختم شود که همان وجود محض و خداست.
اشکال و جواب:
الف) بر این برهان اشکال می شود که آن موجود غیر مرکّب ، لزوماً خدا نیست بلکه ممکن است یک موجود امکانی غیر مادّی مثل ملائک باشد. جواب این است که ملائک اگرچه خارجاً بسیط و غیر مرکّب بوده و اجزاء خارجی ندارند ولی عقلاً مرکّب بوده دارای اجزاء عقلی هستند. یعنی از آن جهت که وجود محدودند مرکّب از جهت ما به الاشتراک و ما به الاختلافند ؛ پس یک نحوه نظم عقلی در مجرّدات نیز وجود دارد. لذا فلاسفه از عالم مثال و عالم عقول مجرّده تعبیر می کنند به نظام مثالی و نظام عقلی. پسددر برهان فوق ، ملائک مجرّد نیز داخل در موجود مرّکب می باشند ؛ و تنها واجب الوجود (وجود صرف و عین الوجود) است که منزّه از هر گونه ترکیبی است.
ب) باز بر این برهان اشکال شده که یک موجود یا کلّ جهان ، متشکّل از تعدادی ذرّه ی بنیادی است ؛ بنا بر این ، طبق حساب احتمالات ، این ذرّات ممکن است به میلیاردها میلیاردها صورت مختلف باهم ترکیب شوند. پس نظم موجود جهان ، تنها یکی از این میلیاردها میلیاردها ترکیب ممکن است. چه بسا ذرّات جهان میلیاردها بار به صورتهای مختلف ترکیب شده اند ، ولی چون این ترکیبها ناپایدار بوده اند به زودی از بین رفته اند تا به صورت تصادفی نوبت به ترکیب کنونی جهان رسیده ، که به خاطر پایدار بودنش مانده است.
متأسفانه خیلی از مدافعین برهان نظم در صدد بر آمده اند که به این اشکال پاسخ دهند ؛ در حالی که این اشکال از اساس باطل است و جای طرح ندارد. این اشکال با این فرض مطرح شده که نظم مورد نظر در برهان نظم ، نظم داخلی (نظم هندسی و ریاضی) است. حساب احتمالات در جایی کاربرد دارد که اجزای شرکت کننده در آزمایش فاقد هر خاصّیّت تداخل کننده ای باشند ؛ یا خاصّیّت آنها نیز در آزمایش لحاظ شود. برای مثال گفته می شود: اگر ده عدد مهره را که هر کدام یک رنگ هستند ، در کیسه ای بریزیم و به صورت تصادفی دو به دو آنها را از کیسه در آوریم ، احتمال این که رنگ آبی و قرمز باهم از کیسه خارج شوند یک صدم است. حال اگر بین این مهره ها ، مهره ی آبی و قرمز هر دو از جنس آهنربا باشند چه خواهد شد؟! آیا بازهم احتمال باهم خارج شدن آنها یک صدم است؟! بدیهی است که چنین نیست ؛ این بار احتمال باهم خارج شدن آنها صد در صد است. چون این دو مهره خاصّیّت تداخل کننده دارند ؛ یعنی بی اقتضاء نیستند. حال سوال این است: آیا اجزاء جهان یا انسان ، مثل مهره های معمولی داخل کیسه ، بی خاصّیّتند که حساب احتمالات در مورد آنها جاری شود. اگر میلیاردها بار هم تعداد مساوی الکترون و پروتون را در یک محیط با شرایط یکسان قرار دهید همواره از ترکیب آنها اتم هیدروژن پدید خواهد آمد نه اتمی دیگر. چون الکترون و پروتون بارهای مخالف داشته همدیگر را جذب می کنند. بلی ، اگر روزی انسان کشف کرد که ریزترین ذرّات جهان فاقد هر خاصّیّتی هستند و می توانند به اشکال گوناگون ترکیب شوند ، آنروز برهان نظم با حساب احتمالات زیر سوال می رود. امّا تا کنون فیزیکدانها به چنین ذرّه ای نرسیده اند.
مطلب دیگر در باره ی این اشکال اینکه ، طرّاحان این اشکال خیال نموده اند ، در روند حساب احتمالات علّتی وجود ندارد ؛ لذا نام آن را پیدایش تصادفی می گذارند ؛ در حالی که طبق قانون عمومی علّیّت ، محال است پدیده ای بدون علّت تحقّق یابد. امّا اگر کسی قانون علّیّت را نپذیرد ، در حقیقت گور انکار خود را هم کنده است. چون انکار قانون علّیّت خود یک نظریّه است. حال این نظریّه یا بی دلیل است یا با دلیل. اگر بی دلیل است که پشیزی ارزش ندارد ؛ امّا اگر با دلیل باشد ، دلیل آن تشکیل شده است از تعدادی گزاره های مقدّماتی و یک نتیجه ؛ و در هر استدلالی نتیجه معلول مقدّمات آن استدلال می باشد. لذا از آن مقدّمات ، جز به آن نتیجه نمی توان رسید. پس کسی که می خواهد اصل علّیّت را با استدلال ردّ نماید ، در حقیقت علّت بودن مقدّمات آن استدلال برای آن نتیجه را پذیرفته است ؛ چون در غیر این صورت استدلال معنا نداشت. اگر از هر مقدّماتی هر نتیجه ای به دست آید و هر نتیجه ای نیز از هر مقدّماتی حاصل شود ، دیگر استدلال معنایی نخواهد داشت.