0

پرسش و پاسخ ویژه توحید و خداشناسی

 
mmpbabalhavaej
mmpbabalhavaej
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 563
محل سکونت : فارس

پاسخ به:پرسش و پاسخ ویژه توحید و خداشناسی
پنج شنبه 17 تیر 1395  12:37 AM

پرسش:با سلام.

پرستش و يكتا پرستي خداوند بخاطر حق مطلق بودن خداوند است يا بخاطر خالق يكتا بودن خداوند؟ ما انسان ها فطرتاً حق طلب هستيم؛ يعني حتي اگر كسي خيلي قدرت داشته باشد در صورتي كه فرد ناحقي باشد، فطرتاً حاضر به سر خم كردن جلوي او نيستيم. اينجاست كه براي من اين سؤال پيش آمده كه به چه علتي خداوند را بايد بپرستيم و به چه علتي بايد او را بصورت يكتا بپرستيم. اگر كه به خاطر حق بودن خداوند است، پس پيامبران و امامان معصوم(ع) هم كه كاملاً حق هستند و در اين صورت آن ها هم بايد پرستيده شوند. و اگر كه بخاطر خالق بودن خداوند بايد او را بپرستيم، چگونه حق بودن اين عمل اثبات مي شود؟ يعني آيا حق است كه بخاطر فقط خالق بودن خداوند فقط و فقط او را بپرستيم و چگونه اثبات مي شود كه اين نوع پرستيدن كار درست و حقي است؟

اين شبهه براي بنده پيش آمده و خيلي برايم ضروري است كه برطرف شود. خواهشمندم بنده را راهنمايي بفرمائيد.

با تشكر.

 

پاسخ:

پرستش يعني چه؟

حقيقت پرستش چيزي جز حبّ نيست. لذا اهل بيت(ع) فرمودند: « هل الدّين الّا الحبّ ــ آيا دين چيزي جز دوست داشتن است.» پرستش يك چيز يعني حالت شيفتگي نسبت به آن چيز.

بر اين اساس، اگر كسي شيفته ي خود باشد، خود پرست است. اگر شيفته ي ثروت باشد، مال پرست است. اگر شيفته ي شهرت باشد، شهرت پرست است. اگر شيفته ي مقام باشد، مقام پرست است. و ... .

آيا پرستش مختصّ خداست؟

بلي و خير. تا منظور از پرستش چه باشد. اگر مراد از پرستش، مطلق شيفتگي باشد، خير مختصّ خدا نيست. امّا اگر مراد، شيفتگي بالاستقلال مراد باشد، يا شيفتگي مطلق باشد، بلي مختصّ خداست. دقّت شود! بين «مطلق شيفتگي» و «شيفتگي مطلق» تفاوت است.

ما هر زيبايي را فطرتاً دوست داريم؛ ولي مي دانيم كه زيبايي مخلوقات، تجلّي زيبايي خداست. لذا اصالتاً جميل محض را دوست داريم و در طول او مخلوقات زيبايش را هم دوست داريم. حال اگر كسي زيبايي مخلوقات را بستايد بدون توجّه به اين كه زيبايي آنها از جانب خداست؛ در اين حالت، شرك در پرستش رخ داده است. چون در اين حال، شخص ستاينده، آن موجود زيبا را مستقلّ از خدا زيبا دانسته است.

ما فطرتاً شيفته ي علم هستيم، لذا هر عالمي را مدح مي كنيم و حالت شيفتگي نسبت به عالمان و دانشمندان داريم؛ تا آنجا كه بعد از هزار سال هنوز هم كه نام ابن سينا يا ابوريحان را مي بريم نسبت به آنها حالت شيفتگي داريم. امّا مي دانيم كه علم مطلق خداست و علم مخلوقات، تجلّي علم خداست. لذا اصالتاً خدا را دوست داريم و عالمان را در طول خدا دوست داريم. حال اگر كسي خدا را كنار بگذارد و علم مخلوقات را مستقلّ از خدا بستايد، گرفتار شرك در پرستش شده است.

ساير امور فطرتاً محبوب نيز همين گونه اند؛ يعني اصل آنها براي خداست و ديگران، آن را از خدا دارند. لذا ما هم اصالتاً شيفته ي خدا هستيم، و در طول اين شيفتگي اصلي، شيفته ي كمالات مخلوقات هستيم. اسلام نيز هيچگاه ما را از مدح و ستايش امور فطرتاً محبوب نهي نكرده است؛ بلكه اوّلاً ما را از اين نهي نموده كه كمالات مخلوقات را مستقلّاً براي خود آن موجودات بدانيم. ثانياً ما را امر نموده است به ستايش هر امر فطرتاً محبوب به شرط اينكه صاحب اصلي آن كمال را خدا بدانيم. لذا فرمودند: « مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل ــ هر كسي كه شكر نكند نعمت دهنده اي از مخلوقات را شكر نكرده است خداي عزّ و جلّ را.» چون واسطه ي فيض نيز به سبب اتّصالش به خدا، محترم است.

پس توحيد در پرستش يعني هر امر فطرتاً محبوب را اصالتاً براي خدا دانستن، و ستودن آن امر محبوب، با حفظ ارتباطش با خدا. و شرك در پرستش يعني امور فطرتاً محبوب و ستوده را مستقلّ از خدا، براي مخلوقات ديدن و ستودن آنها بدون لحاظ ارتباطشان با خدا. پس توحيد در پرستش اين نيست كه ما بين عالم و جاهل فرق نگذاريم، بين عادل و ظالم فرق نگذاريم، بين زيبا و زشت فرق نگذاريم، بين كامل و ناقص فرق نگذاريم. بلكه توحيد در پرستش يعني اينكه هر كمالي را بستاييم ولي بدانيم كه هر كمالي در هر موجودي هست، شمّه اي از كمال خداست؛ و مخلوقات، جلوه گاه كمال اويند نه دارنده ي حقيقي آن كمال. بر همين اساس، بي حرمتي به عالم، بي حرمتي به خداست و احترام به عدالت و افراد عادل، احترام به خداست. و ... .

توحيد در اطاعت نيز چنين است؛ يعني اگر از نبي يا امام يا وليّ فقيه اطاعت كنيم به اين جهت كه بيانگر حكم خدا و مجري حكم خدا هستند، اين عين توحيد در اطاعت است؛ امّا اگر كسي را اطاعت كنيم بي آنكه او را بيانگر حكم خدا يا مجري حكم خدا يا مأذون از طرف خدا بدانيم اين عين شرك است. بر اين اساس، اطاعت از خلفاي اهل سنّت كه از جانب خدا و رسولش نصب نشده اند، شرك در اطاعت است. تبعيّت از پادشاهان نيز همين گونه است. حتّي دموكراسي هم شرك در اطاعت است. چون خدا هيچگاه اذن تبعيّت از اكثريّت را نداده است؛ بلكه فرموده است: « وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُون‏ ــــ اگر از اكثر كسانى كه در زمين هستند اطاعت كنى، تو را از راه خدا گمراه مى كنند؛ آنها تبعيّت نمي كنند مگر از ظنّ و گمان؛ و نيستند مگر كساني كه حدس و تخمين مي زنند. » (الأنعام:116)

توحيد افعالي نيز همين حكم را دارد؛ يعني تمام افعال براي خداست؛ امّا اين بدان معنا نيست كه ما مخلوقات را فاعل ندانيم؛ بلكه شرط توحيد اين است كه ما مخلوقات را در طول فاعليّت خدا، فاعل بدانيم نه مستقلّ از خدا.

توحيد در رارزقيّت نيز چنين است. لذا اگر ما كسي را مستقلّ از خدا، مؤثّر در رزق خود بدانيم، شرك است؛ امّا اگر ديگران را مؤثّر در رزق خود بدانيم لكن آنها را اسباب فيض بدانيم نه رازق حقيقي، اين عين توحيد است.

امّا حقّ.

هر حقّي نيز از خداست. لذا اگر حقّي را مستقلّ از خدا بدانيم، مشرك خواهيم بود؛ امّا اگر موجودي را در طول خدا حقّ بدانيم و او را جلوه اي حقّانيّت خدا ببينيم، و به اين جهت آن حقّ را بستاييم و از آن حقّ اطاعت كنيم، اين عين توحيد است.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها