0

سعدی » مواعظ » غزلیات

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

غزل ۶۱
شنبه 15 خرداد 1395  12:18 PM

پاکیزه روی را که بود پاکدامنی

تاریکی از وجود بشوید به روشنی

گر شهوت از خیال دماغت به در رود

شاهد بود هر آنچه نظر بر وی افکنی

ذوق سماع مجلس انست به گوش دل

وقتی رسد که گوش طبیعت بیا کنی

بسیار برنیاید، شهوت پرست را

کش دوستی شود متبدل به دشمنی

خواهی که پای بسته نگردی به دام دل

با مرغ شوخ دیده مکن همنشیمنی

شاخی که سر به خانهٔ همسایه می‌برد

تلخی برآورد مگرش بیخ برکنی

زنهار گفتمت قدم معصیت مرو

ورنه نزیبدت که دم معرفت زنی

سعدی هنر نه پنجهٔ مردم شکستن است

مردی درست باشی اگر نفس بشکنی

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها