پاسخ به:اشعار فروغ فرخزاد
شنبه 25 اردیبهشت 1395 12:52 PM
كاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
چو بر آنجا گذرت می افتاد
به سرا پای تو لب می سودم
كاش چون نای شبان می خواندم
بنوای دل دیوانه تو
خفته بر هودج مواج نسیم
میگذشتم ز در خانه تو
كاش چون پرتو خورشید بهار
سحر از پنجره می تابیدم
از پس پرده لرزان حریر
رنگ چشمان ترا میدیدم
كاش در بزم فروزنده تو
خنده جام شرابی بودم
كاش در نیمه شبی درد آلود
سستی و مستی خوابی بودم
كاش چون آینه روشن میشد
دلم از نقش تو و خنده تو
صبحگاهان به تنم می لغزید
گرمی دست نوازنده تو
كاش چون برگ خزان رقص مرا
نیمه شب ماه تماشا میكرد
در دل باغچه خانه تو
شور من ...ولوله برپا میكرد
كاش چون یاد دل انگیز زنی
می خزیدم به دلت پر تشویش
ناگهان چشم ترا میدیدم
خیره بر جلوهزیبایی خویش
كاش در بستر تنهایی تو
پیكرم شمع گنه می افروخت
ریشه زهد و تو حسرت من
زین گنه كاری شیرین می سوخت
كاش از شاخه سر سبز حیات
گل اندوه مرا میچیدی
كاش در شعر من ای مایه عمر
شعله راز مرا میدیدی