0

حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

فی تسلّی قلوب الاخوة والاخوات
شنبه 11 اردیبهشت 1395  9:21 PM

شوی خود را زنی بدید دژم

تنگ دل شد به شوی گفت این غم

گر برای منست بادی شاد

ور برای دل است پیشت باد

از پی نان مریز آب از روی

بوحبیشی ز بوغیاث مجوی

آبروی از برای نان برود

طمع نان بود که جان برود

چون نه نیکی نه قابل نیکی

تو و کاکا و کوکو و کی کی

زهد عیسی و حرص قارون بین

گفته در شأن آن و در حق این

و رفعنا به نردبان نیاز

فخسفنا ز سر نشیبی آز

آن به زهد آسمان گرفته به ناز

وین شده خاک خورده از پی آز

عقل و جان گفته از پی زر و سیم

انّ ربّی بکیدهّن علیم

آفت آدمی ز دنیی دان

راحت جان و تن ز عقبی دان

مرد خرسند میر کوی بود

که طمع زنگ آب روی بود

در نگر بی‌مزاج و خاطر دون

زین دو معنی به عیسی و قارون

قصّهٔ یوسف ار ندانی تو

چون ز قرآن همی نخوانی تو

چون ز زن بود آفت و المش

راند قرآن به کام او قلمش

مرد دنیی کرامتی نبود

قیمتی جز قیامتی نبود

گر ترا خشم و آز بگذارد

بر زمین موری از تو نازارد

ار چنانی مبارکت باد آن

ورنه این کن وزو جهان بستان

ورنه از حرص گندمی پی خورد

گرد خود همچو آسیا می‌گرد

حرص را بر نه از قناعت بند

وانگه از دور او گری و تو خند

باب نسیان تمام گشت سخن

سخن آرم ز دوست و ز دشمن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها