0

خسرو و شیرین نظامی گنجوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

بخش ۱۱۴ - نتیجه افسانه خسرو و شیرین
جمعه 10 اردیبهشت 1395  9:41 AM

 

تو کز عبرت بدین افسانه مانی

چه پنداری مگر افسانه خوانی

درین افسانه شرطست اشک راندن

گلابی تلخ بر شیرین فشاندن

بحکم آنکه آن کم زندگانی

چو گل بر باد شد روز جوانی

سبک رو چون بت قبچاق من بود

گمان افتاد خود کافاق من بود

همایون پیکری نغز و خردمند

فرستاده به من دارای در بند

پرندش درع و از درع آهنین‌تر

قباش از پیرهن تنگ آستین‌تر

سران را گوش بر مالش نهاده

مرا در همسری بالش نهاده

چو ترکان گشته سوی کوچ محتاج

به ترکی داده رختم را به تارج

اگر شد ترکم از خرگه نهانی

خدایا ترک زادم را تو دانی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها