0

غزلیات عطار نیشابوری

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:43 PM

پروانه شبی ز بی قراری

بیرون آمد به خواستاری

از شمع سؤال کرد کاخر

تا کی سوزی مرا به خواری

در حال جواب داد شمعش

کای بی سر و بن خبر نداری

آتش مپرست تا نباشد

در سوختنت گریفتاری

تو در نفسی بسوختی زود

رستی ز غم و ز غمگساری

من مانده‌ام ز شام تا صبح

در گریه و سوختن به زاری

گه می‌خندم ولیک بر خویش

گه می‌گریم ز سوکواری

می‌گویندم بسوز خوش خوش

تا بیخ ز انگبین برآری

هر لحظه سرم نهند در پیش

گویند چرا چنین نزاری

شمعی دگر است لیک در غیب

شمعی است نه روشن و نه تاری

پروانهٔ او منم چنین گرم

زان یافته‌ام مزاج زاری

من می‌سوزم ازو تو از من

این است نشان دوستداری

چه طعن زنی مرا که من نیز

در سوختنم به بیقراری

آن شمع اگر بتابد از غیب

پروانه بسی فتد شکاری

تا می‌ماند نشان عطار

می‌خواهد سوخت شمع واری

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها