0

غزلیات عطار نیشابوری

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات عطار نیشابوری
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  4:51 PM

پیر ما از صومعه بگریخت در میخانه شد

در صف دردی کشان دردی کش و مردانه شد

بر بساط نیستی با کم‌زنان پاک‌باز

عقل اندر باخت وز لایعقلی دیوانه شد

در میان بیخودان مست دردی نوش کرد

در زبان زاهدان بی‌خبر افسانه شد

آشنایی یافت با چیزی که نتوان داد شرح

وز همه کارث جهان یکبارگی بیگانه شد

راست کان خورشید جانها برقع از رخ بر گرفت

عقل چون خفاش گشت و روح چون پروانه شد

چون نشان گم کرد دل از سر او افتاد نیست

جان و دل در بی نشانی با فنا هم‌خانه شد

عشق آمد گفت خون تو بخواهم ریختن

دل که این بشنود حالی از پی شکرانه شد

چون دل عطار پر جوش آمد از سودای عشق

خون به سر بالا گرفت و چشم او پیمانه شد

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها