0

غزلیات هلالی جغتایی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات هلالی جغتایی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  6:42 PM

در آفتاب رخش باده تاب انداخت

چه آب بود که آتش در آفتاب انداخت؟

هنوز جلوهٔ آن گنج حسن پنهان بود

که عشق فتنه در این عالم خراب انداخت

قضا نگر: که چو پیمانه ساخت از گل من

مرا به یاد لبش باز در شراب انداخت

فسانهٔ دگران گوش کرد در شب وصل

ولی به نوبت من خویش را به خواب انداخت

بیا و یک نفس آرام جان شو از ره لطف

که آرزوی تو جان را در اضطراب انداخت

ز بهر آن که دل از دام زلف او نرهد

به هر خمی گره افکند و پیچ و تاب انداخت

ندیده بود هلالی عذاب دوزخ هجر

بلای عشق تو او را درین عذاب انداخت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها