0

غزلیات مولوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی
جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:46 PM

چو عشقش برآرد سر از بی‌قراری

تو را کی گذارد که سر را بخاری

کجا کار ماند تو را در دو عالم

چو از عشق خوردی یکی جام کاری

من از زخم عشقش چو چنگی شدستم

تهی نیست در من به جز بانگ و زاری

ز چنگی تو ای چنگ تا چند نالی

نه کت می‌نوازد نه اندر کناری

تو خواهی که پوشی بدین ناله خود را

تو حیلت رها کن تو داری تو داری

گر آن گل نچیدی چه بویست این بو

گر آن می نخوردی چرا در خماری

گلستان جان‌ها به روی تو خندد

که مر باغ جان را دو صد نوبهاری

خیالت چو جامست و عشق تو چون می

زهی می‌زهی می‌زهی خوشگواری

تو ای شمس تبریز در شرح نایی

بجز آن که یا رب چه یاری چه یاری

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها