0

غزلیات مولوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات مولوی
جمعه 10 اردیبهشت 1395  8:36 PM

ترش ترش بنشستی بهانه دربستی

که ندهم آبت زیرا که کوزه بشکستی

هزار کوزه زرین به جای آن بدهم

مگیر سخت مرا ز آنچ رفت در مستی

تو را که آب حیاتی چه کم شود کوزه

چه حاجت آید جان و جهان چو تو هستی

بیا که روز عزیزست مجلسی برساز

ولی چو دوش مکن کز میان برون جستی

پریر رفتم سرمست تو به خانه عشق

به خنده گفت بیا کز زحیر وارستی

هزار جان بفزودی اگر دلی بردی

هزار مرهم دادی اگر تنی خستی

چرا نگیرم پایت که تاج سرهایی

چرا نبوسم دستت که صاحب دستی

دلا میی بستان کز خمارها برهی

چنین بتی بپرست ای صنم چو بپرستی

برو دلا به سعادت به سوی عالم دل

به شکر آنک به اقبال و بخت پیوستی

خموش باش اگر چه که جمله سیمبران

به آب زر بنویسند هر چه گفتستی

ضیای حق و امام الهدی حسام الدین

مجیر خلق به بالای روح از این پستی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها