پاسخ به:غزلیات مولوی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395 9:53 PM
ای صوفیان عشق بدرید خرقهها
صد جامه ضرب کرد گل از لذت صبا
کز یار دور ماند و گرفتار خار شد
زین هر دو درد رست گل از امر ایتیا
از غیب رو نمود صلایی زد و برفت
کاین راه کوتهست گرت نیست پا روا
من هم خموش کردم و رفتم عقیب گل
از من سلام و خدمت ریحان و لاله را
دل از سخن پر آمد و امکان گفت نیست
ای جان صوفیان بگشا لب به ماجرا
زان حالها بگو که هنوز آن نیامدهست
چون خوی صوفیان نبود ذکر مامضی
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.