0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  1:08 AM

از سپاه حسن آخر یک سوار آمد برون

کافتاب از شرم رویش شرمسار آمد برون

همچو نخل‌تر که باد تند ازو ریزد ثمر

پر نگاه و عشوه ریز و غمزه بار آمد برون

کار مرگ آن دم شد آسان کز قد آن نخل‌تر

از نیام دهر تیغ آب‌دار آمد برون

بر فلک شد پر نفیر از بانگ پیکانان بلند

غالبا امروز شاه کامکار آمد برون

وضع سرمستانه‌اش بازار سرمستان شکست

گرچه کم شد نشاء غالب خمار آمد برون

داده تا قتل که را با خود قرار امشب که باز

تیغ بر کف چین بر ابرو بی‌قرار آمد برون

انتظاری داده بودم بر درش با خود قرار

ناگه آن سرو روان بی‌انتظار آمد برون

خط رویت خاست یا در عهدت از طوفان حسن

آفتاب عالم آرا از غبار آمد برون

نقد قلب محتشم در بوتهٔ عشق بتان

رفت بر ناقص ولی کامل عیار آمد برون

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها