0

غزلیات محتشم کاشانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات محتشم کاشانی
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  11:46 PM

خاطری جمع ز شبه آن که تو میدانی داشت

کاینقدر حسن بیک آدمی ارزانی داشت

حسن آخر به رخ شاهد یکتای ازل

عجب آیینه‌ای از صورت انسانی داشت

دهر کز آمدنت داشت به این شکل خبر

خنده‌ها بر قلم خوش رقم مانی داشت

وهم کافر شده حیران تو گفت آن را نیز

که نه هرگز نگران گشت و نه حیرانی داشت

ماه را پاس تو در مشعله گردانی بست

مهر را بزم تو در مجمره سوزانی داشت

زود بر رخصت خود کلک پشیمانی راند

شاه غیرت که دل از وی خط ترخانی داشت

خونم افسوس که در عهد پشیمانی ریخت

که نه افسوس ز قتلم نه پشیمانی داشت

محتشم از همهٔ خوبان سر زلف تو گرفت

در جنون بس که سر سلسلهٔ جنبانی داشت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها