0

غزلیات وحشی بافقی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات وحشی بافقی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  10:57 AM

گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می‌کن

زکات بزم عشرت عشوه‌ای در کار ما می‌کن

قصوری نیست در بیگانگی اما نه هر وقتی

نگه را با نگه در وقت فرصت آشنا می‌کن

نگه خوبست مستغنی زد اما آن نه در هر جا

بود جایی که باید گفت چشمی بر قفا می‌کن

چو داری غمزه را بگذار تا عالم زند بر هم

نگه گو باش شرم آلود و اظهار حیا می‌کن

تو زخم ناز بر جان میزن و می‌آزما بازو

دهان پر تبسم گو علاج خونبها می‌کن

سر و جانست در راهت نه آخر سنگ خاکست این

به استغنات میرم گه نگاهی زیر پا می‌کن

تغافل رطل پر کرده‌ست وحشی ظرف می‌باید

نگاهی جانب این کاسهٔ مرد آزما می‌کن

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها