0

غزلیات سعدی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات سعدی
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395  4:11 PM

 

رفتی و همچنان به خیال من اندری

گویی که در برابر چشمم مصوری

فکرم به منتهای جمالت نمی‌رسد

کز هر چه در خیال من آمد نکوتری

مه بر زمین نرفت و پری دیده برنداشت

تا ظن برم که روی تو ماست یا پری

تو خود فرشته‌ای نه از این گل سرشته‌ای

گر خلق از آب و خاک تو از مشک و عنبری

ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست

کز تو به دیگران نتوان برد داوری

با دوست کنج فقر بهشتست و بوستان

بی دوست خاک بر سر جاه و توانگری

تا دوست در کنار نباشد به کام دل

از هیچ نعمتی نتوانی که برخوری

گر چشم در سرت کنم از گریه باک نیست

زیرا که تو عزیزتر از چشم در سری

چندان که جهد بود دویدیم در طلب

کوشش چه سود چون نکند بخت یاوری

سعدی به وصل دوست چو دستت نمی‌رسد

باری به یاد دوست زمانی به سر بری

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها