0

غزلیات سعدی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:غزلیات سعدی
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  4:08 PM

یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود

کو را به سر کشته هجران گذری بود

آن دوست که ما را به ارادت نظری هست

با او مگر او را به عنایت نظری بود

من بعد حکایت نکنم تلخی هجران

کان میوه که از صبر برآمد شکری بود

رویی نتوان گفت که حسنش به چه ماند

گویی که در آن نیم شب از روز دری بود

گویم قمری بود کس از من نپسندد

باغی که به هر شاخ درختش قمری بود

آن دم که خبر بودم از او تا تو نگویی

کز خویشتن و هر که جهانم خبری بود

در عالم وصفش به جهانی برسیدم

کاندر نظرم هر دو جهان مختصری بود

من بودم و او نی قلم اندر سر من کش

با او نتوان گفت وجود دگری بود

با غمزه خوبان که چو شمشیر کشیدست

در صبر بدیدم که نه محکم سپری بود

سعدی نتوانی که دگر دیده بدوزی

کان دل بربودند که صبرش قدری بود

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها