پاسخ به:غزلیات سعدی
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395 2:52 PM
سرو چمن پیش اعتدال تو پست است
روی تو بازار آفتاب شکستهست
شمع فلک با هزار مشعل انجم
پیش وجودت چراغ بازنشستهست
توبه کند مردم از گناه به شعبان
در رمضان نیز چشمهای تو مست است
این همه زورآوری و مردی و شیری
مرد ندانم که از کمند تو جستهست
این یکی از دوستان به تیغ تو کشتهست
وان دگر از عاشقان به تیر تو خستهست
دیده به دل میبرد حکایت مجنون
دیده ندارد که دل به مهر نبستهست
دست طلب داشتن ز دامن معشوق
پیش کسی گو کش اختیار به دست است
با چو تو روحانیی تعلق خاطر
هر که ندارد دواب نفسپرست است
منکر سعدی که ذوق عشق ندارد
نیشکرش در دهان تلخ کبست است