0

غزلیات فروغی بسطامی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۳۵
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  12:37 PM

روز مردن سویم از رحمت نگاهی کرد و رفت

وقت رفتن به حسرت طرفه آهی کرد و رفت

دل حدیث شوق خود در بزم جانان گفت و مرد

دادخواهی عرض حالش را به شاهی کرد و رفت

تا نظر بر عارضش کردم، خط مشکین دمید

تا به حشرم صاحب روز سیاهی کرد و رفت

ترک چشم او ز مژگان بر سرم لشکر کشید

غارت ملک دلم باز از سپاهی کرد و رفت

یارب آسیبی مباد آن کرکس مستانه را

زان که تا محشر مدام است ار نگاهی کرد و رفت

هم سفالین ساغرم بشکست و هم مسکین دلم

شحنهٔ شهر امشب از سنگی گناهی کرد و رفت

ماهی از شوخی دلی پیش فروغی دید و برد

شاهی از رحمت نظر بر دادخواهی کرد و رفت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها