شمارهٔ ۳۳ - نیز ازاوست
سه شنبه 7 اردیبهشت 1395 7:47 AM
من بدین بیدلی و دوست بدین سنگدلی
من بدین محتملی یار بدین مستحلی
یار معشوق من از مستحلی بر نخورد
تا نیاید زمن این بیدلی و محتملی
بفریباند هر روز دلم رازسخن
آن سرا پای فریبندگی و مفتعلی
من از آن ساده دلی بیهده برهر سخنی
پای می کوبم چون گیلان بر نای گلی
چند گردم بر آن کس که نگردد برمن
چند گویم که مرا تو ز دل و جان بدلی
من غزل گویم پیوسته به یادتو غزال
تا تو پیوسته خریدار نوای غزلی
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.