پاسخ به:اشعار دفاع مقدس
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 4:01 PM
دوست داشت لاله ای شود کسی که مثل یاس بود
چشم های او دو کاسه شور و شوق و التماس بود
جامه ای به رنگ خاک، کفش کوچک و چفیه ای
در نگاه او همین سه نوع بهترین لباس بود
غیر توپ و سنگر و فشنگ و حمله و تفنگ و جنگ
مابقی برای او تمام، حرف بی اساس بود
روزهای آخرین مدرسه که دیدمش، چه قدر
خسته از کتاب و درس و بحث و دفتر و کلاس بود
با زبان چشم گفت راز دل ولی دریغ و درد
لهجه اش به گوش من غریب و گنگ و ناشناس بود
یاس رفت و لاله آمد و به روی غنچه ی تنش
جای جای، گوشه گوشه، زخم نیش تیغ و داس بود
من چنین به بند ساحل سکون نمانده ام
او که رفت مثل موج تند و مست و بی هراس بود