پاسخ به:اشعار دفاع مقدس
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 3:47 PM
گاه دم پنجره می ایستد
و تنهایی هایش را
به خیابان
می ریزد
و گاه
چادرش را به صورت می کشد
آهسته
از کنار رهگذران رد می شود
گلاب می پاشد
هنوز کوچک است
با این همه
چای می چیند
وجین می کند
و گاه
شیر می دوشد
هر صبح
خیره می شود به دریا
هر غروب
به کوه
رخساره ای می بیند
که زمین از رگانش
شعر می نوشد
رخساره ای
که اگر نباشد
رؤیاهایش می میرند
هنوز کوچک است
اما
آن قدر بزرگ
که پدرش را
به اندازه ی یک «شهید»
می شناسد