پاسخ به:اشعار دفاع مقدس
یک شنبه 5 اردیبهشت 1395 12:34 PM
در حوضمان تا دیدمت بسیار خندیدم
ماهی شدم، یا من تو را این گونه می دیدم ؟
عاشق شدن گاهی خلاف آبروداری است
این درس را هم مثل چشمت، دیر فهمیدم
گنجشک ها در گوش هم پچ پچ که می کردند
با یاد تو گندم میان کوچه پاشیدم
سردار آتش بود و من در آن به تنهایی
می سوختم، می ساختم، اما نباریدم
زیرا اصولاً اشک من مال تو بود و من
آهسته وقت رفتن از چشم تو دزدیدم
دیروز ناگاه از دلم پرسیده ام آیا
از تو خبر دارد ؟ و تا خندید، ترسید
گفتم که نه حتماً دوباره خواب می بینم
با پشت دستم چشم هایم را که مالیدم
دیدم که نه برگشتی و من هم به آرامی
تا صبح روی چوب تابوت تو خوابیدم