غزل شمارهٔ ۵۴۴
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395 6:40 PM
عاشقی دکان رسوایی به شهر و کو منه
بر دم شمشیر نه رو بر سر زانو منه
عشق از بازیچه بشناس، امت مجنون مباش
سر به یاد چشم جانان، در پی آهو منه
دل بود شایستهٔ دردی که از صد دل یکی
تهمت درد از برای شکوه بر هر مو منه
درد اگر آرام گیرد، دستش از دامن بدار
عافیت گر غم شود، زانوش بر زانو منه
مو به مو از درد بی درمان لبالب شو، ولی
گر بساط مرگ بستر باشدت، پهلو منه
کوه الماس ار شود شوق و تمنا در دلت
با کسی در جلوگاه دوست، عرفی، رو منه
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.