0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۱۵
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  6:36 PM

دل ر ا چه می دهی که به دارالشفا بریم

این مرغ بسمل از دم تیغت کجا بریم

یاران مدد کنید که از وادی جنون

دیوانه دل گرفته به دارالشفا بریم

این مایه معصیت نه سزاوار بخشش است

در حشر انتظار شفاعت چرا بریم

این آبرو که صاف شراب خجالت است

صد ره به خاک ریخته، دیگر کجا بریم

ما تاب انفعال نداریم، جور بس

لازم شود، مباد که نام وفا بریم

همت ببین که وقت شبیخون احتیاج

امیدهای کشته به پیش دعا بریم

بازار دوستت به دو عالم کجا برند

جهدی کنیم و چشم و دل آشنا بریم

عرفی غمین مشو که فلک دادش آمدست

آمد که هر چه برده به یک نفس وا بریم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها