0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۹۹
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  6:33 PM

ساغر ز دست مردم آزاده چون کشیم

لبریز گشته ایم ز خون، باده چون کشیم

ما روی گرم را، دل و جان وقف کرده ایم

این تحفه پیش ابروی نکشاده چون کشیم

دل را نداده اند و عنانش به دست اوست

ما از کفش عنان دلِ داده چون کشیم

ما را بود معامله با عالم قدیم

منت از این جهان عدم زاده چون کشیم

ما مرد دستگیر کسی نیستیم، لیک

دامن ز دست مردم آزاده چون کشیم

منزل دراز و طبع جوانمرد و وقت کم

دست از میان دشمن استاده چون کشیم

دل را عنان گرفته صنم می کشد به دیر

او را به وعظ بر سر سجاده چون کشیم

بر دست پیر منت سجاده لازم است

این نقش بر جبین دل ساده چون کشیم

عرفی بهشت نسیه و بزم وصال نقد

دست از عنان دولت آزاده چون کشیم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها