غزل شمارهٔ ۴۹۵
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395 6:32 PM
شهید وصلم و سیراب تر ز یاقوتم
ز نخل توبه تراشیده اند تابوتم
مراست معجزهٔ مشکل گشای و هر ساعت
فریب می دهد امید سحر هاروتم
به دست ساده دلی ده عنان کار که من
خراب کردهٔ تدبیر عقل فرتوتم
نه یوسفم ز چه محتاج یاری دلوم
نه یونسم ز چه در قید سینهٔ حوتم
چو گریه را دل پرخون شناخت دانستم
که می شود ز گرستن حباب یاقوتم
چه احتیاج به تحصیل نعمتم عرفی
که خون دیده دهد آب و لخت دل یاقوتم
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.