0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۹۱
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  6:31 PM

تا کی به حرم تشنه لب و مضمحل افتم

کو دیر محبت که به دریای دل افتم

کو معرکهٔ عشق که از بوی شهادت

بی خود شده در لجهٔ خون به حل افتم

آخر که مرا گفت که از باغچهٔ قدس

بی فایده در دامگه آب و گل افتم

مستی ز من آموز که چون شعلهٔ مرهم

از داغ جگر خیزم و در خون دل افتم

کو انجمن قرب که تا بال گشایم

پر سوخته پیرامن شمع چگل افتم

عرفی که گمان داشت که از وادی اسلام

باز آیم و در سجدهٔ بت منفعل افتم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها