0

قصاید عراقی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - ایضاله
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  12:52 PM

روان کرد جویی ز بحر روان

که دارد همی ز آب کوثر اثر

روانی لفظ روانبخش او

ببرد آبروی نسیم سحر

دل ناتوانم همانا بدید

فرستاد بهر دل من شکر

چو بر جانم از فضل زیور نیافت

بیاراست جانم به فضل درر

اگر دیدی اشعار جان پرورش

خضر آب حیوان نجستی دگر

اگر چه بسی مادر فضل زاد

به گیتی نیاورد زو به پسر

چو بر فضل صدگونه برهان نمود

به برهان شد اندر جهان نامور

فرستاد بحری که غواص طبع

برو بر نیارست کردن گذر

در آن بحر کو گشت غواص، من

چه به زانکه باشم ازو بر حذر؟

چو کشتی دانش نباشد مرا

نیفتم به نادانی اندر خطر

مسلم شد آن بحر آن را که او

شناسای بحر است و دانای بر

جهان هنر دایم‌آباد باد

از آن معدن فضل و کان هنر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها