فیل ها در خواب علی کوچولو قسمت دوم
پنج شنبه 26 فروردین 1395 7:54 PM
:elephant:فیل ها در خواب علی کوچولو:elephant:
قسمت دوم...:hibiscus:
بعد، گفتند: « ما دیگر باید برگردیم پیش پدر و مادرمان! »:elephant::elephant::elephant::elephant:
:sunglasses::blush::elephant: آن ها سوار سه تا از فیل ها شدند و به دنبال هم به راه افتادند.
توی کوچه، هر کس آن ها را دید، گفت: « فیلِ بچه ها، یادِ هندوستان کرده! »
🤓🤓🤓
علی کوچولو راه هندوستان را بلد بود. آن ها از کنار ماشین ها و ساختمان های بلند گذشتند. از کنار باغ ها و رودها و کوه ها گذشتند تا به هندوستان رسیدند.
:love_hotel::love_hotel::love_hotel:
فیل ها تا پدر و مادرشان رادیدند، کوچک شدند. با خوش حالی به طرف آن ها دویدند.:elephant::elephant::woman:🏻:person_with_blond_hair:🏽
علی کوچولو به احمد و رضا گفت: « حالا باید برگردیم! » احمد پرسید: « چه طوری؟ »🤔🤔:flushed:🙄
یکی از فیل های بزرگ جلو آمد و گفت: شما بچه های ما را آوردید. من هم شما را به شهرتان می رسانم. :boy:🏻:boy:🏾:boy:🏼
علی کوچولو و احمد و رضا سوار فیل بزرگ شدند. فیل به راه افتاد. رفت و رفت و رفت و ...
:elephant::elephant::elephant::elephant::elephant:
یک مرتبه علی کوچولو داد زد: « رسیدیم!... » و چشم هایش را باز کرد!
:bridge_at_night::milky_way::night_with_stars:
:woman:🏻مادر علی کوچولو کنارش نشسته بود. پرسید: « رسیدید؟ کجا رسیدید؟ حتما باز هم خواب دیده ای! »:boy:🏼
:boy:🏼 علی کوچولو گفت: « آره، مادر. دیدم که من و احمد و رضا رفتیم به هندوستان و برگشتیم!»:sunglasses::sunglasses::sunglasses:
بعد هم با خوشحالی از جایش بلندش شد.:blush::blush::blush:
او می خواست برود، به احمد و رضا خبر بدهد که با هم به هندوستان رفته اند و برگشته اند.:smile::elephant::sunrise::sunrise_over_mountains: