0

📗📘📙غزلیات صائب تبریزی📗📘📙

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۲۴
جمعه 13 فروردین 1395  10:36 PM

از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را؟

سیل یک مهمان ناخوانده است این ویرانه را؟

چاک سازند آسمان ها خیمه نیلوفری

دست اگر بردارم از لب نعره مستانه را

عشق اگر از حسن عالمسوز بردارد نقاب

شمع چون پروانه گردد گرد سر پروانه را

شد مکرر می پرستی، گردش چشمی کجاست؟

تا نهم بر طاق نسیان شیشه و پیمانه را

فارغم از آشنایان تا به دست آورده ام

دامن لفظ غریب و معنی بیگانه را

تا نظر بر خالش افکندم گرفتارش شدم

هست از صد دام گیرایی فزون این دانه را

فارغند از عیش تلخ ما زمین و آسمان

نیست باک از تلخی می شیشه و پیمانه را

چون خسیسان بخت سبز از چرخ مینایی مجو

از زمین دل برآر این سبزه بیگانه را

حرف اهل درد را صائب به بی دردان مگوی

پیش خواب آلودگان کوته کن این افسانه را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها